حرکت خود بخود، حالت خودکاری، حرکت غیر ارادی، کار عادی و بدون فکر
حرکت خود بخود
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
پیام یا خبر جاودانه بودن عشق و زندگی به عنوان برترین هدیه معنوی و امید بخش برای اولین بار توسط بنیانگذاران ادیان توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع این سه دین برای انسان به ارمغان آورده نشده است بلکه ریشه در سرزمین های ایران و هندوستان دارد در اعصار دور دست تاریخ باستان قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی سومری و ایلامی و اُگاریتی و هیروگلیف مصریان و قبل از تولد نوآه ( نوح ) و چند هزار سال قبل از پیدایش زرتشت ( سر ده ست ) و بودا ( بود ده ) . یکی دو تا از راز ها و معانی ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر سمبل های سنگی گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان و دو سمبل کوچکتر روی آنها یکی چلیپا و دیگری سواستیکا از دیدگاه خردمندان گم نام و آفرینندگان این علائم یا نشانه ها بطور کوتاه و فشرده و مختصر به شرح زیر می باشند:
... [مشاهده متن کامل]
الف - عشق و زندگی انسانی بصورت متصل و تدریجی و یکنواخت و پیوسته و خطی ( یعنی یکبار متولد شدن و دیگر نمردن ) جاودانه نمی باشند بلکه منفصل یا منقطع و ناپیوسته و اشتدادی یعنی پرشی یا جهشی و تکاملی و دایره وار و پشت سر هم و در طول همدیگر و هربار در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین به شکل وادی به وادی ؛ منزل به منزل ؛ پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه تا بازگشت به نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین در پایان این راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان یعنی بازگشت به نظام احسن و اشرف آفرینش سرمدی - مبدئی - ازلی - ابدی در معاد. ( البته مبدء و معاد از دیدگاه علم امروز و حکمت اصیل اشراقی باستانی در سرزمین های ایران و هندوستان و نه از دیدگاه معارف وحیانی و حدیثی و روائی سه دین به اصطلاح توحیدی - ابراهیمی و حکمت اشراقی - دینی شیخ شهاب دین سهروردی ملقب به شیخ اشراق ) .
ب - دو تیکه یا قطعه و یا مقطع یکی 《 تولد - زندگی - مرگ 》 و دیگری 《 مرگ - زندگی - تولد》بهم پیوسته اند و غیر قابل تفکیک و جدایی از همدیگر می باشند. هر دو تیکه یک حلقه می باشند و هر دو مرگ یکی در انتهای تیکه اول و دیگری در ابتدای تیکه دوم بهم متصل اند و یکی می باشند. قطعه مندرج در بند الف و ابتدای قطعه مندرج در بند ب از دیرباز تاکنون به کمک ارگان بینائی برای انسان قابل روئیت یا مشاهده و به کمک تجربه تقریبا قابل دریافت و شناخت بوده و هست و خواهد بود، اما زندگی و تولد در قطعه دوم از این حلقه غیر قابل روئیت و به کمک شناخت حسی و تجربی غیر قابل دریافت و فهم و درک. حرکت این حلقه هم درست مانند گردونه مهر دایره وار می چرخد و در طی یک دور کامل بین دو حالت بهشت برین، دو تیکه روی آن به شکل دایره های کوچک نه یک یا دو یا صد و یا هزار و یکبار بلکه به تعداد مدارات و مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دوحد یکی نهایت نقصان و امکان اخس و دیگری کمال و امکان اشرف و یا به تعداد نظم ها و حیات ها یا زندگی های دنیوی و یا به تعداد وقوع مه بانگ ها و به تعداد نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و یا به تعداد نوسانات متوالی پدیده های کلی نزول و صعود در طول این حرکت کلی و طی این راه و سفر بسیار طولانی همیشه پشت سر هم و در طول همدیگر به مدارات و مراتب و درجات تکاملی برتر می پرند یا جهش می یابند و آنهم نه جدا از کل طبیعت یا محتوای کیهان یا جهان بلکه بهمراه و در بطن آن و در طول سلسله بسیار طویل تولد و مرگ محتوای جهان، به بیانی دیگر در طول سلسله حدوث های دهری . واژه سانسکریتی دهر که در قرآن به روزگار معنا گردیده و یکی از حکیمان ایرانی و مسلمان به نام میرداماد آنرا به مثابه روح زمان و زمان کالبد آن پنداشته و آنرا رابطه بین ثابت به متغیر تعریف نموده است از دیدگاه خود هندوان و بودائیان به معنای نظم کیهانی و نظم جوامع موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی می باشد، این واژه در پشت پرده ظاهر لفظی حامل یک راز و معنای ژرف به زبان فارسی می باشد که بیان آن در اینجا سخن را به درازا خواهد کشید. علاوه بر راز و معنای نهفته ، این واژه از دیدگاه من به معنای طول عمر هر موجود زنده و غیر زنده و طول عمر کلی محتوای کیهان ( و نه محیط آن ) می باشد تحت عنوان دهر کیهانی یا جهانی.
بیان راز و معنای ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر دو سمبل کوچکتر یعنی چلیپا و سواستیکا در ارتباط و پیوند تنگاتنگ آنها با ابعاد دوگانه و چندگانه نفسانی و امیال و سرنوشت های جنسی چندگانه افراد انسانی در این کامنت کوتاه یا پیامک طول آنرا به درازا خواهد کشاند. در این باره خوانندگان گرامی در صورت علاقه می توانند در همین سایت ارزشمند به دهر ؛ نام بودا ؛ حالت بیداری یا اشراق بودهی ؛ نام های زرتشت ؛ دو واژه یا عبارت اوستایی یکی خویدوده و دیگری آژی ده اکه؛ پیام هفت سین ؛ یودا یا جودا یا یهودا ؛ واژه هو و اهو و اهورا مزدا ؛ اوستا ؛ مَزِدی سنا و غیره مراجعه نمایند.
در پایان به یک نکته بسیار مهم در رابطه با حرکت فلسفی و مکانیزم خود کار حرکت خود بخودی اشاره می نمایم و آن اینکه چرخه یا گردونه متافیزیکی ارسطو به شکل 《 ماقبل - طبیعت - مابعد 》 در جهان قدیمی و غیر حادث و باز و بیکران از نوع جهان ارسطوئی در سیر نزولی به علت بازی و بیکرانی هیچگاه نمی تواند یک نیم دور کامل دور خود بچرخد چه رسد به دریافت فرصت برای آغاز نیم دور صعودی. اما همان چرخه مثل گردونه مهر و چرخه تولد و مرگ می تواند در هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان فرا سقراطی و افلاطونی و ارسطویی هرچند بار که دل تنگش بخواهد، دور خود بچرخد و دور بزند و هیچگاه خسته نشود و بطور کامل بی نیاز باشد از دست دخالتگر از بیرون که آنرا بچرخاند.
نکته مهم دیگر این است که افلاک یا آسمان های هفتگانه بصورت طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط دور کره زمین که ثابت و ساکن سر جای خود و در مرکز مشترک آنها ایستاده باشد نمی چرخند بلکه سامان ها یا نظم های کلی و هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی یا به بیانی دیگر عوالم هفتگانه بهمراه آسمان ها و زمین های هفتگانه پشت سر هم و در طول همدیگر و در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده ( همیشه برابر با طول عمر کلی کیهان یا یک دهر کیهانی یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوای کیهان در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی ) و در مدارات و مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی ( بین دو حد اشاره شده در بالا ) و هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش و در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن ( البته طرح مطلق آفرینش از دیدگاه خردمندان گم نام و آفرینندگان گردونه مهر و چرخه تولد و مرگ و علم امروز و نه از دیدگاه سه دین به اصطلاح توحیدی - اراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام با وعده ها یا خروجی های بهشت و جهنم در پایان این سفر و راه ) به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و عمر های کلی و جزئیاتی خود را تجربه و سپری می نمایند و آنهم از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوای کیهان یا جهان و نه از راه یا طریقی دیگر.
در پایان کلام کودکانه امروز خویش که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را به درد نیاورده باشد ، چنین خبر و پیام علمی باعث نشود که سران دینی واتیکان و اورشلیم و مکّه و مدینه با استماع یا شنیدن آن به سان فاریزیان عصر ایسا مسیح ، یخه یا و خشتک های خود را جرِ دهند یا پاره کنند.
... [مشاهده متن کامل]
الف - عشق و زندگی انسانی بصورت متصل و تدریجی و یکنواخت و پیوسته و خطی ( یعنی یکبار متولد شدن و دیگر نمردن ) جاودانه نمی باشند بلکه منفصل یا منقطع و ناپیوسته و اشتدادی یعنی پرشی یا جهشی و تکاملی و دایره وار و پشت سر هم و در طول همدیگر و هربار در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین به شکل وادی به وادی ؛ منزل به منزل ؛ پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه تا بازگشت به نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین در پایان این راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان یعنی بازگشت به نظام احسن و اشرف آفرینش سرمدی - مبدئی - ازلی - ابدی در معاد. ( البته مبدء و معاد از دیدگاه علم امروز و حکمت اصیل اشراقی باستانی در سرزمین های ایران و هندوستان و نه از دیدگاه معارف وحیانی و حدیثی و روائی سه دین به اصطلاح توحیدی - ابراهیمی و حکمت اشراقی - دینی شیخ شهاب دین سهروردی ملقب به شیخ اشراق ) .
ب - دو تیکه یا قطعه و یا مقطع یکی 《 تولد - زندگی - مرگ 》 و دیگری 《 مرگ - زندگی - تولد》بهم پیوسته اند و غیر قابل تفکیک و جدایی از همدیگر می باشند. هر دو تیکه یک حلقه می باشند و هر دو مرگ یکی در انتهای تیکه اول و دیگری در ابتدای تیکه دوم بهم متصل اند و یکی می باشند. قطعه مندرج در بند الف و ابتدای قطعه مندرج در بند ب از دیرباز تاکنون به کمک ارگان بینائی برای انسان قابل روئیت یا مشاهده و به کمک تجربه تقریبا قابل دریافت و شناخت بوده و هست و خواهد بود، اما زندگی و تولد در قطعه دوم از این حلقه غیر قابل روئیت و به کمک شناخت حسی و تجربی غیر قابل دریافت و فهم و درک. حرکت این حلقه هم درست مانند گردونه مهر دایره وار می چرخد و در طی یک دور کامل بین دو حالت بهشت برین، دو تیکه روی آن به شکل دایره های کوچک نه یک یا دو یا صد و یا هزار و یکبار بلکه به تعداد مدارات و مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دوحد یکی نهایت نقصان و امکان اخس و دیگری کمال و امکان اشرف و یا به تعداد نظم ها و حیات ها یا زندگی های دنیوی و یا به تعداد وقوع مه بانگ ها و به تعداد نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و یا به تعداد نوسانات متوالی پدیده های کلی نزول و صعود در طول این حرکت کلی و طی این راه و سفر بسیار طولانی همیشه پشت سر هم و در طول همدیگر به مدارات و مراتب و درجات تکاملی برتر می پرند یا جهش می یابند و آنهم نه جدا از کل طبیعت یا محتوای کیهان یا جهان بلکه بهمراه و در بطن آن و در طول سلسله بسیار طویل تولد و مرگ محتوای جهان، به بیانی دیگر در طول سلسله حدوث های دهری . واژه سانسکریتی دهر که در قرآن به روزگار معنا گردیده و یکی از حکیمان ایرانی و مسلمان به نام میرداماد آنرا به مثابه روح زمان و زمان کالبد آن پنداشته و آنرا رابطه بین ثابت به متغیر تعریف نموده است از دیدگاه خود هندوان و بودائیان به معنای نظم کیهانی و نظم جوامع موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی می باشد، این واژه در پشت پرده ظاهر لفظی حامل یک راز و معنای ژرف به زبان فارسی می باشد که بیان آن در اینجا سخن را به درازا خواهد کشید. علاوه بر راز و معنای نهفته ، این واژه از دیدگاه من به معنای طول عمر هر موجود زنده و غیر زنده و طول عمر کلی محتوای کیهان ( و نه محیط آن ) می باشد تحت عنوان دهر کیهانی یا جهانی.
بیان راز و معنای ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر دو سمبل کوچکتر یعنی چلیپا و سواستیکا در ارتباط و پیوند تنگاتنگ آنها با ابعاد دوگانه و چندگانه نفسانی و امیال و سرنوشت های جنسی چندگانه افراد انسانی در این کامنت کوتاه یا پیامک طول آنرا به درازا خواهد کشاند. در این باره خوانندگان گرامی در صورت علاقه می توانند در همین سایت ارزشمند به دهر ؛ نام بودا ؛ حالت بیداری یا اشراق بودهی ؛ نام های زرتشت ؛ دو واژه یا عبارت اوستایی یکی خویدوده و دیگری آژی ده اکه؛ پیام هفت سین ؛ یودا یا جودا یا یهودا ؛ واژه هو و اهو و اهورا مزدا ؛ اوستا ؛ مَزِدی سنا و غیره مراجعه نمایند.
در پایان به یک نکته بسیار مهم در رابطه با حرکت فلسفی و مکانیزم خود کار حرکت خود بخودی اشاره می نمایم و آن اینکه چرخه یا گردونه متافیزیکی ارسطو به شکل 《 ماقبل - طبیعت - مابعد 》 در جهان قدیمی و غیر حادث و باز و بیکران از نوع جهان ارسطوئی در سیر نزولی به علت بازی و بیکرانی هیچگاه نمی تواند یک نیم دور کامل دور خود بچرخد چه رسد به دریافت فرصت برای آغاز نیم دور صعودی. اما همان چرخه مثل گردونه مهر و چرخه تولد و مرگ می تواند در هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان فرا سقراطی و افلاطونی و ارسطویی هرچند بار که دل تنگش بخواهد، دور خود بچرخد و دور بزند و هیچگاه خسته نشود و بطور کامل بی نیاز باشد از دست دخالتگر از بیرون که آنرا بچرخاند.
نکته مهم دیگر این است که افلاک یا آسمان های هفتگانه بصورت طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط دور کره زمین که ثابت و ساکن سر جای خود و در مرکز مشترک آنها ایستاده باشد نمی چرخند بلکه سامان ها یا نظم های کلی و هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی یا به بیانی دیگر عوالم هفتگانه بهمراه آسمان ها و زمین های هفتگانه پشت سر هم و در طول همدیگر و در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده ( همیشه برابر با طول عمر کلی کیهان یا یک دهر کیهانی یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوای کیهان در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی ) و در مدارات و مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی ( بین دو حد اشاره شده در بالا ) و هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش و در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن ( البته طرح مطلق آفرینش از دیدگاه خردمندان گم نام و آفرینندگان گردونه مهر و چرخه تولد و مرگ و علم امروز و نه از دیدگاه سه دین به اصطلاح توحیدی - اراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام با وعده ها یا خروجی های بهشت و جهنم در پایان این سفر و راه ) به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و عمر های کلی و جزئیاتی خود را تجربه و سپری می نمایند و آنهم از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوای کیهان یا جهان و نه از راه یا طریقی دیگر.
در پایان کلام کودکانه امروز خویش که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را به درد نیاورده باشد ، چنین خبر و پیام علمی باعث نشود که سران دینی واتیکان و اورشلیم و مکّه و مدینه با استماع یا شنیدن آن به سان فاریزیان عصر ایسا مسیح ، یخه یا و خشتک های خود را جرِ دهند یا پاره کنند.
یک چیز از حرکت خود بخودی یا از استعداد خود حرکتی بنیادی می تواند برخوردار باشد که در لحظه حال و در عین واحد هم در اینجا و هم در آنجا باشد و در همین جا و در این لحظه حال هم باشد و هم نباشد و نه اینکه در این لحظه حال در اینجا و در لحظه حال دیگری در آنجا باشد.
... [مشاهده متن کامل]
این نتیجه گیری منطق دیالکتیکی و حکم فلسفی هگل در علم منطق را می توان طور دیگری هم به شکل زیر بیان نمود : اگر یک چیز در این لحظه حال و یا در لحظات حال های دیگری در عین واحد هم زمانیمکانی از یکطرف و هم بیزمانی بیمکانی از طرف دیگر و هردو بر روی هم نباشد، نمی تواند از استعداد خود حرکتی بنیادی برخوردار باشد. نتیجه اینکه پدیده های بیزمانی و بیمکانی ( و نه الفاظ خشک و خالی لازمانی و لامکانی به مثابه صفات خداوند متعال از دیدگاه دینی ) بر خلاف ظاهر لفظی به معنای صفر بودن یا عدم وجود زمان و مکان نبوده و نمی باشند بلکه نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز آنها با کمیت های مساوی و ماهیت های برابر و معکوس همدیگر . نتیجه کلی تر اینکه تئوری زمان و مکان مطلق ( محمد زکریای رازی ) و نیوتن از یک طرف و نظریه زمانمکان نسبی انشتاین از طرف دیگر هرکدام به تنهایی یک چهارم و هردو روی همدیگر نیمی از حقیقت را بیان نموده و به زبان ریاضی فرمولبندی شده اند و در عمل کاربرد های فراوان و مفید دارند و نیمه مفقوده یا گم شده حقیقت عبارت است از بیزمانی و بیمکانی مطلق و نسبی.
آغاز حرکت کلی محتوای این کیهان یا جهان ( و محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار بطور مطلقا یکسان و برابر ) همیشه پایان حالت بهشت برین یا نظام احسن و اشرف آفرینش سرمدی - مبدئی - ازلی - ابدی و پایان آن بازگشت به همان حالت بهشت برین اولیه خواهد بود و نه آغاز ها یا پایان های دیگری از قبیل آفرینش شش روزه جهان و خلق بابا آدم و ننه حوا و طرد و تبعید آنان به روی کره زمین و قبض یا جدایی روح بطور دائم از کالبد به اصطلاح مادی و معراج و صعود آن در قالبی مثالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر تا فرارسیدن آخرزمان موهومی و برپایی قیامت دسته جمعی کبرایی و خروجی های بهشت و جهنم. خداوند متعال کالبد کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی و انرژی و اجرام سماوی یا آسمانی را از ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی انشتاین و ذرات چهار بعدی بیزمانی و بیمکانی نسبی هر دو در ابعاد پلانک تحت عنوان نوسانگر های بنیادی هشت بُعدی آفریده است و نه از تار ها یا ریسمان های باز و بسته انرژی در ابعاد پلانک به شکل 0 و l یعنی نماد های عددی سیستم دوال در علم اینفورماتیک .
... [مشاهده متن کامل]
این نتیجه گیری منطق دیالکتیکی و حکم فلسفی هگل در علم منطق را می توان طور دیگری هم به شکل زیر بیان نمود : اگر یک چیز در این لحظه حال و یا در لحظات حال های دیگری در عین واحد هم زمانیمکانی از یکطرف و هم بیزمانی بیمکانی از طرف دیگر و هردو بر روی هم نباشد، نمی تواند از استعداد خود حرکتی بنیادی برخوردار باشد. نتیجه اینکه پدیده های بیزمانی و بیمکانی ( و نه الفاظ خشک و خالی لازمانی و لامکانی به مثابه صفات خداوند متعال از دیدگاه دینی ) بر خلاف ظاهر لفظی به معنای صفر بودن یا عدم وجود زمان و مکان نبوده و نمی باشند بلکه نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز آنها با کمیت های مساوی و ماهیت های برابر و معکوس همدیگر . نتیجه کلی تر اینکه تئوری زمان و مکان مطلق ( محمد زکریای رازی ) و نیوتن از یک طرف و نظریه زمانمکان نسبی انشتاین از طرف دیگر هرکدام به تنهایی یک چهارم و هردو روی همدیگر نیمی از حقیقت را بیان نموده و به زبان ریاضی فرمولبندی شده اند و در عمل کاربرد های فراوان و مفید دارند و نیمه مفقوده یا گم شده حقیقت عبارت است از بیزمانی و بیمکانی مطلق و نسبی.
آغاز حرکت کلی محتوای این کیهان یا جهان ( و محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار بطور مطلقا یکسان و برابر ) همیشه پایان حالت بهشت برین یا نظام احسن و اشرف آفرینش سرمدی - مبدئی - ازلی - ابدی و پایان آن بازگشت به همان حالت بهشت برین اولیه خواهد بود و نه آغاز ها یا پایان های دیگری از قبیل آفرینش شش روزه جهان و خلق بابا آدم و ننه حوا و طرد و تبعید آنان به روی کره زمین و قبض یا جدایی روح بطور دائم از کالبد به اصطلاح مادی و معراج و صعود آن در قالبی مثالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر تا فرارسیدن آخرزمان موهومی و برپایی قیامت دسته جمعی کبرایی و خروجی های بهشت و جهنم. خداوند متعال کالبد کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی و انرژی و اجرام سماوی یا آسمانی را از ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی انشتاین و ذرات چهار بعدی بیزمانی و بیمکانی نسبی هر دو در ابعاد پلانک تحت عنوان نوسانگر های بنیادی هشت بُعدی آفریده است و نه از تار ها یا ریسمان های باز و بسته انرژی در ابعاد پلانک به شکل 0 و l یعنی نماد های عددی سیستم دوال در علم اینفورماتیک .