حرکت اشتدادی

پیشنهاد کاربران

حرکت طبیعت در بخش غیر زنده توسط نیوتن و انشتاین و بنیانگذاران مکانیک کوانتمی یا مکانیک ذرات و امواج به روش علمی تعریف و به زبان ریاضی فرمولبندی شده و در عمل کاربرد های فراوان و مفید دارد. در بخش زنده و اشاره به تئوری های تکاملی و در راس آنان تئوری تکاملی اصل انواع داروین و بعد از آن تئوری تکاملی ژنتیکی و کاربرد های فراوان و مفید آنها درعمل، بجای خود بماند که بحث امروز بدرازا نکشد. پس از این مقدمه کوتاه به تعریف حرکت فکر و خیال یا حرکت فلسفی می پردازم و حرکت اندیشه ها و افکار و خیالات فلسفی را به بحثی دیگر موکول می نمایم. تعریف حرکت فلسفی یا تعریف خود حرکت توسط فلاسفه غرب از افلاطون و ارسطو گرفته تاکنون در پرده ابهام قرار گرفته و یک تعریف روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت و عام و جهانشمول از آن ارائه نگردیده است .
...
[مشاهده متن کامل]

یکی از این تعاریف حرکت فلسفی یا یکی از تعاریف ارائه شده در باره حرکت توسط بعضی از فلاسفه منجمله حکیمان دینی خودمان و بخصوص ملاصدرا معروف به صدر متالهین و بنیانگذار حکمت متعالیه و مبتکر و مُبدع یا ابداع کننده اصالت و تشکیک وجود و حرکت های تدریجی و اشتدادی جوهری به شکل : حرکت عبارت است از خروج تدریجی شیئ یا موجود از قوه به فعل، بطور واضح و آشکار اشتباه می باشد و حقیقت ندارد. زیرا من ( همان شئ یا موجود ) در لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر از خواب ژرف و شیرین و طولانی مدت مرگ در همان نقطه فیزیکی بسیار ریز به حالت بیداری رسیده ام و کالبد تثلیثی مادی - روحی - روانی به عنوان سرای من یکباره از قوه به فعلیت در آمده است و از آن لحظه به بعد همان فعلیت اولیه مشمول حال حرکت تدریجی یعنی رشد و نمّو و رسیدن به بلوغ نسبی و پس از آن رو به ضعف نهادن و الا آخر و پس از آن از حرکت اشتدادی یعنی پرشی یا جهشی و تکاملی در طول سلسله بسیار طویل نظم ها و حیات های دنیوی برخوردار است و نه خود من. حرکت های اشتدادی یا پرشی و یا جهشی کالبد من بطور مجزا یا جدا از طبیعت صورت نمی گیرند بلکه در بطن و بهمراه حرکت اشتدادی یا جهشی کل طبیعت یعنی محتوای کیهان یا جهان و نه به مثابه تافته هائی جدا بافته از تار و پود کثیر و فراوان و گوناگون این طبیعت و کیهان مانند بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد.
اختصاص دادن اختیار و خواست یا اراده به نفس مجرد و حرکت اشتدادی یا تکاملی نفسانی با هدف پیوستن به عقل فعال و پس از آن ( یا قبل از آن ) رسیدن نفس انسانی به تجرد خیالی ( یا برزخی ) و پس از آن ، صعود و ارتقاء یافتن تا سطح تجرد عقلانی بر اساس استدلالات منطقی و عقلانی و یا بر پایه بینش و باور ملاصدرا بطور واضح و آشکار اشتباه می باشند و حقیقت ندارند. طوریکه در متن های قبلی خدمت خوانندگان گرامی بیان گردید، مشاهدات نفسانی بطور مستقیم از پشت دریچه های حواس پنجگانه صورت نمیگیرد بلکه به کمک تفسیر های ارائه شده توسط فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل بر روی دریافت های حواس پنجگانه و امیال غرائز طبیعی و محتوای خاطرات و انگیزه های باطنی و آرزوی پنهان و آشکار. قضاوت ها و نتیجه گیری های قوای ادراکی فهم و عقل انسانی در تفسیر و شرح و توضیح واقعیت همیشه دو حد دارد ؛ یکی روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت و دیگری تاریک و اوهامی و بریده از واقعیت و طیف وسیعی بین این دو حد با درجات مختلف شدت و ضعف. لذا اگر فهم و عقل انسانی واقعیت و حرکت آنرا تاریک و ابهامی و بریده از واقعیت تفسیر نماید و شرح و توضیح دهد، آنگاه مشاهدات نفسانی بهمان اندازه تاریک و اوهامی و بریده از واقعیت خواهند بود. یکی دیگر از اشتباهات بنیادی حکیم ملاصدرا عبارت است از تعریف نفس مجرد به شکل : نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی است. چند قرن قبل از وی ابن سینا یک حکیم دینی دیگر ملقب به شیخ الرئیس ( یعنی رئیس شیوخ ) در نجات یا شفا نفس را به شکل زیر تعریف نموده است : نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست.
این دو حکیم بزرگ مسلمان و فارسی زبان ( در اصل و ریشه نیمه عربی نیمه فارسی زبان ) و همچنین مولانا عارف بزرگ مسلمان و فارسی زبان نتوانسته اند بدانند که نفس مجرد به معنای من یا خود می باشد و نه به معنای جرم یا ماده یا روح یا روان یا عقل و یا چیز دیگری . نفوس مجرد یا من ها و یا خودهای نباتات و حیوانات مفید و تک تک افراد انسانی در اول یا در آغار و یا در ازل از نفس مجرد و واحد خداوند متعال و نه از نفس واحد یک الدنگ تحت عنوان آدم ، یکبار برای همیشگی، دائمیت؛ ابدیت و یا جاودانگی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده و جاودانه در آن سطح کمال باقی خواهند ماند و مشمول حال حرکت های تدریجی یعنی رشد و نمو و رسیدن به بلوغ نسبی و پس از آن رو به ضعف نهادن و الا آخر و در طول آن مشمول حال حرکت های اشتدادی یعنی جهشی و تکاملی و بطور کلی مشمول حال تغییر و تحول و گذر زمان نمی باشند.
همانطوریکه قبلا اشاره شد ، تقسیم نفس مجرد که از جنسیت مذکر و موئنث یا مردانگی و زنانگی برخوردار است، به چهار نوع اماره و لوامه و ملامه و مطمئنه و اعلام مجاهدت و جهاد اکبر با آن یکی از گمراهه روی های تخیلات اوهامی در حکمت قرآنی می باشد و کلیه حکمت های تدوین شده توسط حکیمان و دیوان های سروده شده توسط عارفان مسلمان مُبرا از آن گمراهه روی بنیادی نمی باشند و یکی دیگر از گمراهه روی های تخیلات اوهامی حکمت های تورائی و ایوان گلی های چهارگانه و قرآنی همان دو داستان بنیادی و مشترک سه دین توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری بابا آدم و ننه حوا می باشد و کلیه حکمت ها و دیوان های عرفانی تدوین و سروده شده توسط حکیمان و عارفان پیرو این سه دین مُبرا و پاکیزه از آن گمراهه روی بنیادی نیستند.
نفس مجرد از هیج گونه هوا و هوس برخوردار نمی باشد و لذا انسان دینی باید بداند که فهم و عقل وی آیا به روش علمی و به کمک شناخت و دانش علمی پرورش یافته است که مشاهدات نفسانی وی روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت باشند و یا به روش دینی و به کمک معارف وحیانی و حدیثی و روائی که بر اثر آن، مشاهدات نفسانی وی تاریک و اوهامی و بریده از واقعیت باشند.
هنگامیکه نو می آید به بازار کهنه نمی شود تنها دل آزار/بلکه کوشش سمجانه مالک و یا دارنده آن کالای کهنه در حفظ آن میگرداند دیگران را دل آزار /.
مثل سعی ها و کوشش های سمجانه و سرسختانه و پشه وار خیلی از خیاپردازان وهمگرای سنتگرای آئینی و دینی در حفظ معارف به باصطلاح وحیانی و حدیثی و روائی در میدان رقابت و مبارزات پندافندی یا تدافعی با فرآورده های نوین شناخت و دانش علمی بهمراه فن آوری های مفید صنعتی و خلاقیت های مدرن هنری.

" از تو خواهند پرسید که روح چیست، در پاسخ به آنان بگو که روح امر پروردگار من است و علم شما به آن بسیار اندک " .
راز و معنای ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر لفظی این آیه یا عبارت قرآنی که در مقابل افکار و خیالات حکیمان مشائی و اشراقی و متعالیه و بدایه و نهایه و طرفداران آن حکمت ها تاکنون پنهان مانده و کشف نگردیده است بطور کوتاه و مختصر به شرح زیر می باشد: هیچکدام از حکیمان قوم یهود منجمله موسا و ایسا هیچگونه تصور روشنی از روح نداشته اند و یک تعریف صحیح و حقیقی در مورد روح و چگونگی جدایی آن بهنگام مرگ از کالبد به اصطلاح مادی از طرف آنان ارائه نگردیده است و بعد از آنان ، پیامبر اسلام هم هیچگونه تصور روشنی از روح نداشته و یک تعریف درست و صحیح و حقیقی در باره روح و چگونگی جدایی آن از بدن بهنگام فرا رسیدن لحظه مرگ ارائه نگردیده است و از آن به بعد تاکنون هیچکدام از متکلمین و مترجمین و مفسرین آیات قرآن و احدایث و روایات نبوی و الهی دانان و حکیمان و عارفان مسلمان هیچگونه تصور روشنی از روح نداشته و ندارند و تاکنون تعریفی درست و صحیح و حقیقی در مورد پدیده روح از طرف آنان ارائه نگردیده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در اینجا یک تعریف ساده و شاید کاربردی و بدرد بخور از طرف منِ اُمی و عامی و کم دان و کم علم خدمت خوانندگان گرامی بطور کوتاه و فشرده و مختصر:
نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی و برابر با آن امر خداوند متعال می باشد و نه امر اهریمن یا ابلیس و یا شیطان. خود اهریمن یا شیطان فقط یک مفهوم محض و یک ایده انتزاعی در قوای ادراکی فهم و عقل محدود و ناقص انسانی از باستان تاکنون بیش نبوده و نمی باشد یعنی یک موجود خیالی - اواهمی - ابهامی و تولید شده توسط فهم و عقل انسان می باشد و در بیرون از ذهن و خاطره انسانی هیچ گونه مصداقی ندارد یعنی وجود ندارد.
به زبان فلسفه و عرفان علمی می توان بیان داشت که ماده و روح نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همدیگر می باشند و هیچکدام به تنهای نه میتوانند وجود داشته باشند و یا بدون دیگری به حالت تجرد محض برسند. لذا روح گریان و ماده گرایان دو نحله یا دو جناح تخیلی - توهمی اند که هرکدام نیمی از حقیقت را چسبیده و آویزان آن شده و در مورد نیمه دیگر حقیقت کم لطفی یا بی توجهی بخرج میدهند و یا احیانا با همدیگر بر سر آن دعوا و نزاع راه می اندازند. به زبان فنی - فلسفی می توان گفت که روح و ماده یک نوسانگر عظیم دو قطبی فراگیر و در برگیرنده همه چیز و همه کس اند و قطبین این نوسانگر غیر قابل تفکیک و جدایی از هم می باشند، اما از قابلیت یا استعداد تبدیلات متقابل بهمدیگر برخوردار اند و این تبدیل همیشه به دو روش صورت می پذیرد یا رُخ می دهد ؛ یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. به عنوان مثال در روند تدریجی پیدایش موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و افزایش و کاهش جمعیت و انقراض آنها ، روح و ماده به روش غیر مستقیم و متقابلا بهم تبدیل می شوند و روش مستقیم همیشه در اولین لحظات وقوع مهبانگ های متوالی و در اولین لحظات انبساط نطفه داغ کیهانی اتفاق می افتد یا روی میدهد و یا صورت می پذیر و آنهم در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن. روان لایه درونی این دو قطب است و همیشه با یکی از آنها به نهایت وسعت و گسترش می رسد و قطب مقابل یعنی نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز ، مانند دشمن مغلوب و سر به نیست نمی شود بلکه به نطفه یا بذر قابل رشد تبدیل می شود و در بطن قطب اصلی که زمینه رشد آنرا عهده دار خواهد بود حفظ می شود و باقی می ماند و نه اینکه توسط قطب پیروز به درک واصل شود و نیست و نابود گردد. به زبان خیلی ساده تر و روز مره تر می توان گفت که ماده و روح و روان هر سه خمیر مایه ساختاری اند یکی سفت و جرمی و دو تای دیگر نرم و میدانی. لذا روح و روان حاکم و فرمانروای جسم یا کالبد یا تن یا بدن نیستند و عامل زندگی هم نمی باشند. کالبد تثلیثی ( مادی - روانی - روحی ) هر فرد انسانی ( منجمله نباتات و حیوانات ) از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر زندگی خودرا از بستر امن و ساکن و ثابت و پیوسته و فراگیر حیات بخش بطور پیوسته دریافت می کند و در لحظه مرگ استعداد ادامه دریافت زندگی را از دست می دهد و می میرد و در بستر جان به تحلیل میرود و تجزیه میگردد و جذب خمیر مایه کلی طبیعت می شود. فرمانروای تن یا بدن غرایز طبیعی و انگیزه های باطنی و آرزو های آشکار و پنهان و محتوای خاطرات و قوای ادراکی فهم و عقل اند. در عوض نفس مجرد مذکر یا مردانه و موئنث یا زنانه یعنی من یا خود ( نه روح نه روان نه جان نه فهم نه عقل و نه چیز دیگری ) همیشه در سطح کمال خوبی و زیبایی ست و هیج گونه هوا و هوس و میل و آرزویی ندارد بلکه فقط به عنوان مشاهده گر ، شاهد بیطرف زندگی و پدیده ها و رویداد ها و اتفاقات و موضوعات است و آنهم نه بطور مستقیم و بدون واسطه از پشت دریچه های حواس پنجگانه بلکه به کمک تفسیر قوای ادراکی فهم و عقل از دریافت های حواس پنجگانه و امیال غریزی و انگیزه های باطنی و آرزو های پنهان و آشکار و محتوای خاطرات. نفس مجرد در طول خواب های شبانه روزی همیشه بیدار است و مشاهدات وی از محتوای خاطرات و اثر نوسانات تنفس و امیال غریزی در تاریکی یعنی بدون کمک تفسیرات فهم و عقل خوابیده بصورت رویا های پراکنده و اغلب بی معنای صورت می گیرد. لذا تعریف پدیده رویا بکمک قبض یا جدایی روح بطور موقت بهنگام خواب و پرسه زدن آن در عالم برزخ از دیدگاه دینی کاملا اشتباه می باشد و حقیقت ندارد.
حکیمان دینی خودمان مرگ را به مثابه قطع و بریدگی علاقه روح به تن یا بدن تعریف نموده و می نمایند و معمولا آنرا دشمن زندگی می پندارند و آنرا در مقال حیات قرار می دهند و همیشه از عبارت مرگ و حیات استفاده می کنند و حکیمان زنده و امروزی هنوز به این حقیقت ژرف و بنیادی واقف و آگاه و بیدار و هوشیار نگردیده و نمی دانند که پدیده های تولد و مرگ نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همدیگر می باشند و غیر قابل تفکیک و جدایی از هم اند. به زبان فنی - فلسفی می توان بیان داشت که تولد و مرگ ( مثل ماده و روح ) یک نوسانگر دو قطبی اند که قطبین آن غیر قابل تفکیک و جدایی از هم می باشند بلکه از قابلیت یا استعداد تعویض متقابل نقش در فرمانروایی و حاکمیت بر خوردار اند و در لحظه ای که یکی از این دو نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز به فرمانروایی میرسد و بر تخت حاکمیت می نشیند و بر اریکه قدرت تکیه می زند، نیم زوج بنیادی همزاد و همبازی و رغیب و حریف خودرا مانند دشمن سرکوب نمی کند و ریشه آنرا در حیطه فرمانروایی خود نمی کند و بذر آنرا نمی خشکاند بلکه آنرا در پشت پرده مجبور به خانه نشینی می نماید که منتظر دریافت فرصت بعدی باشد یعنی تولد دوباره. به هنگام فرا رسیدن لحظه مرگ، نفس مجرد به خواب ژرف و شیرین فرو می رود و تا تولد مجدد ( یعنی تا لحظه بسته شدن دوباره نطفه در رحم مادر ) از زندگی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین در قالب رویاهای حقیقی و روشن تر از روشنایی روز های دنیوی برخوردار می گردد و آنهم بطور مطلق مستقل از اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی.
" هنگامیکه مرگ یکی از انسان ها فرا می رسد، تقاضا می کند : پروردگارا ! مرا به دنیا برگردان تا اعمال صالحی را که ترک کرده بودم ، انجام دهم. در پاسخ به وی گفته می شود : بس کن!! هرگز بازگشتی برای تو نیست و این سخن بی اساسی است که او بر زبان جاری می کند و پس از زندگی دنیوی آنان ، حیات برزخی است که تا قیامت ادامه دارد " .
در این متن زیبای قرآنی که در مورد برپایی قیامت های انفرادی - صغرایی پس از مرگ افراد انسانی ، بیان گشته است ، آن سخن بی اساس ( بازگشت به دنیا بعد از مرگ ) که در عصر پیامبر اسلام بر زبان بعضی از انسان ها جاری بوده است، یا بینش و باور هندوان و بودائیان به گردش حلول روان یا تناسخ بوده و یا تولد دوباره از دیدگاه مسیحیان و لذا چیز دیگری نبوده است. امروز میدانیم و بخوبی مطلع هستیم که بودا شرح و توضیح حرکت دایره وار چرخه تولد و مرگ را به روش گردش حلول روان یا تناسخ ، قاطعانه و بطور مطمئن و بدون شک و تردید رد نموده و چرخیدن این گردونه را فقط در چارچوب زنجیره علت و معلول و معلول مادی مقدور و میّسر و امکان پذیر دانسته و آنرا پذیرا شده است. همچنین میدانیم و بخوبی مطلع هستیم که تولد دوباره در بینش و باور دین مسیحیت و همانطور که خود ایسا مسیح آنرا بیان داشته است، یک نوع سحر و جادو بیش نمی باشد و تولد دوباره هرفرد انسانی از مادر و بازگشت مجدد وی به دنیا پس از مرگ فقط و فقط بعد از وقوع مه بانگ هشتم امکان پذیر و مقدور و میّسر می باشد و نه از راه یا طریق و یا رسم و روش دیگری.
از دیدگاه فلسفی هگل در علم منطق ، وجود حاصل و یا نتیجه حرکت تابشی و انعکاسی هستی ( و یا نیستی و یا هستی و نیستی ) در خود می باشد و هر موجود زنده و غیر زنده ای حاصل و نتیجه آن حرکت تابشی و بازگشت انعکاس آن بخود می باشد. یعنی وحدت و کثرت جدا از هم وجود ندارند بلکه یکی اند و یا به بیانی دیگر وجود اصیل و ساده و بسیط و بدون تعیینات در پشت پرده تعیینات ظاهری و بطور مستقل از آنها وجود ندارد و یک مفهوم خالی یا تهی بیش نمی باشد.

اگر زنجیره علت و معلول هوشمند مادی - روحی - روانی - فهمانی - عقلانی را در بستر امن و آرام و پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان که در طول آن نفس مجرد یعنی من یا خود ( و نه جسم ؛ نه روح ؛ نه روان ؛ نه فهم ؛ نه عقل و نه چیز دیگری ) به عنوان شاهد بیطرف فقط نقش مشاهده را عهده دار می باشد، مثل پیشینیان بصورت یک خط در نظر بگیریم، آنگاه در طول آن بسوی گذشته ها و آینده های دور دست نمی توانیم اولین و آخرین حلقه آنرا بطور دقیق تعیین نمائیم. اما اگر این زنجیره را به شکل یک دایره تصور نمائیم، آنگاه اولین و آخرین حلقه آن روی هم قرار خواهند گرفت و به یک حلقه واحد و یگانه تبدیل خواهند شد و آن حلقه هرچه که میخواهد باشد. هرکدام از حلقه های این زنجیره بطور همزمان و در عین واحد و بطور کامل هم معلول حلقه قبلی یا پیشین و هم علت حلقه بعدی خواهد بود و در حاضر و در طول حرکت نزولی و صعودی آن حلقه بر روی محیط دایره از لحظه آغار حرکت تاکنون، کلیه حلقه های قبلی دیگر وجود ندارند بلکه هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش و در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده و در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن از طریق جهش های کلی کوانتمی ( یعنی وقوع مه بانگ های متوالی ) بهمدیگر تبدیل شده و به حلقه فعلی منجر گردیده اند یعنی همین واقعیت و طبیعت ( یا بطور کلی محتوای این کیهان یا جهان ) نتیجه بلاواسطه و مستقیم حرکت همان حلقه اولیه می باشد بدون اینکه یک ذره ناچیز در پشت سر آن حلقه در طول زمان گذشته و در طول راه باقی مانده بود باشد. همچنین در حال حاضر کلیه حلقه های بعدی هم وجود ندارند بلکه یکی پس از دیگری و هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش از طریق جهش ها یا پرش های کوانتمی کلی از همین حلقه فعلی آفریده یا تولید و یا ایجاد خواهند گردید تا یک دور کامل روی محیط دایره و بازگشت بهمان حالت اولیه.
...
[مشاهده متن کامل]

تمثیل دایره و حرکت تدریجی و جهشی دایره وار حلقه اولیه بر روی آن، برای سهولت در فهم و درک موضع می باشد. اما در واقعیت و بطور حقیقی این حلقه یعنی این واقعیت و طبیعت یا محتوای این کیهان یا جهان این راه را از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض می پیماید و نه روی محیط یک دایره. آن حلقه اولیه می تواند جهان معنوی و باقی زرتشت ؛ یا حالت آرامش کامل یعنی موشکا و نیروانای هندوان و بودائیان؛ عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت افلاطون ؛ ماقبل طبیعت ارسطو ؛ عالم غیب و امر و ملکوت سه دین توحیدی ابراهیمی و یا آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین همین واقعیت و طبیعت و کیهان در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین یا نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی - ازلی - ابدی و یا فعلیت محض و فاقد هرگونه امکان بالقوه از دیدگاه اصالت وجود حکمت متعالیه صدرایی و یا ماهیات محض و مجرد از دیدگاه حکمت های مشائی و اشراقی و باور مندان به اصالت ماهیت در مقابل باورمندان به اصالت وجود باشد. نتیجه حرکت آن حلقه این واقعیت و طبیعت فعلی و امروزی می باشد و نه کمتر و نه بیشتر یعنی این جهان به اصطلاح مادی و فانی یا این عالم محسوسات یا طبیعت افلاطونی - ارسطویی و یا این عالم شهودی و خلقی و مِلکی دینی و یا این حلقه واقعی مطمئن و یقینن و بدون شک و تردید در پایان این حرکت کلی و راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی به همان حالت اولیه باز خواهد گشت و پس از سپری نمودن زندگی بسیار طولانی در آن حالت در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین، دوباره همین سفر را در یک مدار و مرتبه و درجه تکاملی برتر از حالت فعلی از نو آغاز خواهد نمود و الا آخر بدون هیچگونه پایان غائی یا نهائی. نکته بسیار مهمی که در این باره لازم است بدانیم، این است که بر خلاف باور و بینش علمی دانشمندان رشته های نجوم و کیهان شناسی طرفدار نظریه زمانمکان نسبی انشتاین، این کیهان یا جهان فقط دارای محتوای قابل انبساط و انقباض و یا باز و بسته شدن نمی باشد بلکه دارای ظرف نگهدارنده محتوا هم می باشد یعنی مکان و بیمکانی مطلق روی همدیگر یعنی فضای هندسی سه بعدی و بعد چهارم آن لحظه جاودانه حال می باشد یعنی نوسانگر دو قطبی زمان و بیزمانی مطلق به عنوان عظیم ترین نیروی موجود در طبیعت و کیهان. در همین زمینه نکته بسیار مهم و جالب دیگری هم هست که افلاطون و ارسطو به آن بی توجه یا بطور منفی به آن توجه داشته اند و پس از آنان تاکنون مورد توجه فلاسفه غرب هم قرار نگرفته است و آن نکته بسیار مهم و علمی عبارت است از ایده حقیقی و طلائی و منور و درخشان دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان ماقبل سقراط و افلاطون و ارسطو با فرمولبندی زیر با ترجمه به زبان فارسی : این دنیا از لحاظ اندازه متناهی و از لحاظ عددی نامتناهی یعنی بیشمار می باشد. این بینش علمی معکوس نظریه اتمی می باشد، یعنی دموکریت بینهایت حقیقی و واقعی ( نه بینهایت مفهومی یا ایده ای ) را در فکر و خیال روشن و منطقی خویش در کلیه جهات مکانی و بیمکانی بسوی بیکرانی و بیشماری و در طول زمان و بیزمانی بسوی آینده های دور دست به واحد های مطلقا مساوی و بیشمار تحلیل یا تجزیه و یا تقسیم نموده است، همانطور که خود بینهایت یا یکِ واحد و بیکران و یا خود خداوند متعال علمی ( نه خدای فلسفی - دینی و حکیمان و عارفان دینی ) ابعاد فراوان و بیکران خویش را تحلیل و تجزیه و تقسیم نموده است. شاید مفید باشد که در مورد موجود بودن گیتی ها یا دنیاها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار در فکر و خیال خود شک و تردید راه ندهیم. نتیجه کلی اینکه خداوند متعال محیط و محتوای هر کدام از جهان ها می باشد و آنهم بطور مطلقا یکسان و برابر. با این زاویه دید و از این پایگاه می توان کلیه اشتباهات فراوان و موجود در بینش و باور های آئینی و دینی در معارف وحیانی و حدیثی و روائی و کلیه اشتباهات موجود در معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلاسفه آزاد اندیش و حکیمان دینی وابسته به معارف وحیانی و حدیثی و روائی و معارف حاصل از کشفیات یا شهودات شوقانی و ذوقانی عارفان دینی را بسهولت یافت و آنها را رفع نمود و ریشه کلیه ابهامات و اوهامات و خرافات را در آن میدان ها خشکاند . حرکت های کلی و نوسانی فلسفی - دینی یعنی نزول و صعود به معنای پائین آمدن و بالا رفتن از پله کان یا نرده بان نمی باشند بلکه تحول محتوای کیهان یا جهان از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر . در سیر نزولی تحول یافتن یکباره از نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی به نهایت نقصان و امکان اخس و پس از آن در سیر صعودی به شکل وادی به وادی یا منزل به منزل یا پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه تحول یافتن به حالت های برتر و کمال یافته تر . این انتقالات منزل به منزل و این تحولات و پرش ها و جهش های کلی بدون نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوا و بر اثر آن گردش وقوع مه بانگ های متوالی مطلقا محال و غیر ممکن می باشد و خود این نوسانات متوالی و وقوع مه بانگ های متوالی بدون موجود بودن مرز و محیط محدود و متناهی کیهانی یا جهانی مطلقا محال و غیر ممکن می باشند.
این واقعیت و طبیعت هم می تواند بصورت طبیعت روحی - روانی با بذر قابل رشد مادی به ظهور و پیدایش و کثرت برسد و از حالت امکان بالقوه به حالت فعلیت در آید و هم بصورت طبیعت مادی - روانی با بذر قابل رشد روحی مثل طبیعت فعلی.
عوالم و آسمان ها و زمین های هفتگانه در طول همدیگر و پشت سر هم و در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده ( همیشه برابر با طول عمر کلی کیهان یا دهر کیهانی یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوای کیهان در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی ) از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و پنج تا از آنها همیشه روحی - روانی با بذر قابل رشد مادی و دو تا از آنها همیشه مادی - روانی با بذر قابل رشد روحی خواهند بود. بدون اینکه ماده و روح و روان از هم جدا شوند و یا یکی از آنها به تنهائی و بدون دو تای دیگر به حالت تجرد محض ارتقاء یا صعود یابد. برای سهولت در فهم و درک اتفاقات پس از مرگ علاوه بر بخواب ژرف و شیرین فرو رفتن نفس مجرد ( من یا خود ) و برخورداری آن از زندگی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین در قالب رویاهای حقیقی و روشن تر از روشنایی روز های دنیوی ، میتوان به عنوان آلترناتیو بجای کالبد های هوشی و یا آگاهی از کالبد های هندسی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی استفاده کرد که میتواند در یک نقطه هندسی منقبض و متراکم شوند و سپس به اندازه هیکل اولیه منبسط و بزرگ شوند، بدون اینکه چین و چروک بر دارند . آن موجودات هندسی میتوانند وارد یک سیاه چاله غول پیکر شوند و از نزدیک ساختار درونی آنرا مورد مشاهد قرار دهند و سپس آنرا ترک نمایند بدون اینکه بر اثر جاذبه شدید آن به رشته یا اشپاگتی ( اسباگتی ) و یا به تار و ریسمان تبدیل و توسط سیاه چاله بلعیده شوند. هرکدام از آن نفس های مجرد در کالبد های هندسی هر گاه که اراده نماید و بخواهد و تصمیم بگیرد که یکی از دوستان و آشنایان یا اعضای خانواده خود را در یک کهکشان دیگر ملاقات نماید، آنگاه در همان جا و محل و شهر و روستایی که مشغول زندگی می باشد، در یک لحظه خود را محو می نماید و در لحظه بعدی در جا و محل مورد نظر به ظهور می رسد بدون اینکه برای این سفر به پایگاه موشکی و صفینه نیازمند باشد و یا در طول راه کوچکترین صدمه ای به وی وارد آید.
نفوس مجرد در کالبد های هندسی که پس از مرگ از کالبد مادی - روحی - روانی جدا می شوند در همان جا ( یعنی در محتوای همین کیهان یا جهان و نه در بیرون یا خارج از آن ) به حالت بهشت برین می رسند و از زندگی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین برخوردارد میگردند و آنهم بطور مطلق مستقل از اعمال نیک و بد دنیوی و لذا هیچگونه دام و تله مخوفی پس از مرگ در انتظار آنها در کمین ننشسته است از قبیل عذاب های موقت برزخی در گودال های برزخی.

عشق و زندگی من بطور تدریجی و متصل و پیوسته و خطی ( یعنی یکبار متولد شدن و دیگر نمردن ) جاودانه نمی باشد بلکه بصورت منفصل و منقطع و ناپیوسته و دایره وار و پشت سر هم و در طول همدیگر و هربار در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین به شکل وادی به وادی یا منزل به منزل یا پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه تا رسیدن یا بازگشتن به سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی اولیه . کمال اول فلسفی به معنای دیگری نمی باشد غیر از اینکه من در آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین همین واقعیت و طبیعت و کیهان یا در آفرینش نظام احسن و اشرف مبدئی - ازلی - ابدی یک بار برای همیشه و دائمیت و جاودانگی به امر خداوند متعال ( البته خدای علمی و نه خدای فلسفی - دینی ) و از ابعاد فراوان و بیکران خود وی و نه از عدم و نیستی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده شده و از عشق و زندگی جاودانه برخوردار گردیده ام. آن تصویر اولیه من یک بار برای همیشه و جاودانگی در خاطره مطلق و بیکران خداوند ثبت و ضبط گردیده است و هیچگاه کوچک ترین لغزش و لرزشی در آن ایجاد نخواهد گردید و مشمول حال هیچگونه حرکت و تغییر و تحول نمی باشد بلکه سکون و ثبات مطلق. فرم یا شکل و یا صورت جسمانی و سطح عشق و زندگی دنیوی و از قوه به فعلیت رسیدن فعلی من فقط یک کپی ناقص از آن فرم و شکل و صورت اولیه در یک مدار و مرتبه و درجه تکاملی می باشد و نه به آن خوبی و زیبایی کمال اولیه. اما هدف نهائی حرکت من بر روی این راه و در طول این سفر هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از بازگشت به همان حالت کمال ایده آل خوبی و زیبایی اولیه با کمیت و کیفیت بهشت برین و نه اینکه در پایان این راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی توسط خداوند دادگاهی شوم که چرا به حرف و کلام منتخبین و مقربین و برگزیدگان و اعزام و ارسال شدگان برای تربیت و هدایت معنوی بشر بسوی نور و روشنایی از طرف وی گوش فرا نداده باشم و پیرو و مطیع و فرمانبردار فرامین و اوامر به معروف و نهی از منکر آنان نبوده و نام و نشان و اثر آنان را در ذهن و زبان و خط انسانی خود حفظ نکرده و سر و گردن و دوش و گرده خودرا زیر یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی آنان قرار نداده بوده باشم و الا آخر.
...
[مشاهده متن کامل]

ایده های ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه افلاطونی تحت عنوان مُثُل یا مثال ها یا الگوها و یا سرمشق های وجودی موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی و فرم های مطلق ارسطوئی هیچ چیز های دیگری نیستند غیر از مثال ساده و کوتاهی که در بالا اشاره گردید. پرش ها یا جهش های کوانتمی کلی و متوالی طبیعت ( یا بطور کلی محتوای کیهان یا جهان ) بهمراه اجزاء در سیر صعودی از یک وادی و منزل و پله و ایستگاه و یا از یک مدار و مرتبه و درجه نازل و ناقص و ناکامل به یک پله و مدار کمال یافته تر بدون گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوای کیهان یا جهان مطلقا محال و غیر ممکن می باشد.
پیام شاد جاودانه بودن عشق و زندگی انسانی به عنوان برترین هدیه معنوی و امید بخش برای اولین بار توسط بنیانگذاران ادیان توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و زرتشت و بودا برای انسان به ارمغان آورده نشده است بلکه بصورت راز و معنای ژرف در پشت پرده ظاهر سمبل های گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان و دو سمبل کوچکتر روی آنها یکی چلیپا و دیگری سواستیکا نهفته است و بعد از آن خردمندان گم نام و کاشف این حقایق در طول تاریخ تاکنون توسط هیچ متفکر و اندیشمند خودی و بیگانه کشف نگردیده اند. راز و معنای ژرف و نهفته در پشت پرده ظاهر سمبل های چلیپا و سواستیکا این است که هرفرد انسانی چه زن و چه مرد حد اقل دارای دو جنبه یا دو بُعد انسانی یا دارای دو من یا دو خود و یا دو نفس مجرد؛ یکی مذکر یا مردانه و دیگری موئنث یا زنانه می باشد یعنی بطور همزمان و در عین واحد هر فرد انسانی هم مرد است و هم زن روی همدیگر ؛ یکی واقعی و ظاهری و آشکار و پیدا و دیگری محض و باطنی و غیر آشکار و ناپیدا. آیا در تورای ( تورات ) قوم یهود بهمراه ملحقات آن تحت عنوان عهد یا وصیت نامه قدیم و ایوانگلی های چهارگانه ( اناجیل اربعه ) اقوام مسیحی بهمراه ملحقات آن تحت عنوان عهد یا وصیت نامه نو یا جدید و در بی بل یا بایبل ( عهد یا وصیت نامه قدیم و جدید در یک جلد ) مسیحیان و قرآن مسلمانان و کلام و تفاسیر و الهیات و حکمت های اربعه یا چهارگانه و دیوان های قطور عرفانی کوچکترین اشاره ای به حقایق بالا یافت می شود ؟
آئین و دین در اصل و ریشه ابداعات و اختراعات فهمانی و عقلانی بوده اند با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان بخصوص پیروان و در حافظه یا خاطره تاریخ و پس از آن در طول تاریخ تاکنون کلیه رشته هایی از قبیل کلام و فقه و تفسیر و الهیات و حکمت و عرفان در خدمت آن هدف و در جهت برآورده نمودن آن آرزوی پنهانی به پیدایش رسیده اند و آنهم بدون وقوف و یا آگاه بودن به آن هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی .

محتوای این جهان ( و نه محیط آن ) براساس اصل حرکت جوهری بطور یکپارچه بسوی کمال در حرکت کلی و راه و سفر می باشد. اما مطمئن و یقینن و بدون شک و تردید این سیر و سلوک بسوی کمال در پایان به دو خروجی؛ یکی زندگی جاودانه بهشتی بهمراه پاداش های فراوان برای بنیانگذاران و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع سه دین توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و پیروان آنان و دیگری زندگی جاودانه جهنمی بهمراه عذاب های شدید و فراوان برای دیگران و دگر باوران و دگر اندیشان ختم نخواهد گردید بلکه به کمال اولیه یعنی حالت بهشت برین یا نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی - ازلی - ابدی باز خواهد گشت و آنهم بعد از وقوع آخرین مه بانگ و نه از راه برپائی قیامت کبرای دینی و رستاخیر یا برانگیختن مردگان از قبر و الا آخر.
...
[مشاهده متن کامل]

حرکت فلسفی دو نوع است ؛ یکی تدریجی و متصل و پیوسته که در یک مدار و مرتبه و درجه تکاملی رُخ می دهد و مشمول حال تکامل نمی باشد بلکه پیدایش و رشد و نمّو و بلوغ نسبی و پس از آن ضعف و پیری و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن و به تحلیل رفتن و تجزیه گردیدن و دیگری منفصل و منقطع و ناپیوسته و دایره وار و پشت سر هم و در طول همدیگر و به شکل وادی به وادی یا منزل به منزل یا پله به پله و یا ایستگاه و اشتدادی یا جهشی که مشمول حال تکامل می باشد و همیشه در سیر صعودی از یک مدار و مرتبه و درجه تکاملی ناقص تر به یک مدار و مرتبه و درجه تکاملی برتر می پرد . این جهش های کلی فقط از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوای کیهان یا جهان امکان پذیر می باشند و نه از راه و طریقی دیگر.
جسم یا کالبد یا تن یا بدن به عنوان سرای نفس مجرد یعنی من یا خود انسانی ( منجمله موجودات زنده دیگر نباتی و حیوانی ) از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر و طی دوران جنینی و نوزادی تا دوران پیری و کهولت و فرسودگی تا لحظه مرگ و پس از آن فقط در یک مدار و مرتبه و درجه تکاملی جزئی و کلی مشمول حال حرکت تدریجی رشد و نمو و بلوغ و الا آخر می باشد و امکان بالقوه ای آن فقط در آن مدار و مرتبه و درجه تکاملی به فعلیت می رسد و نه اینکه بطور متصل و پیوسته کلیه مدارات و مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دو حد یکی نهایت نقصان و امکان اخس ( بعد از وقوع اولین مه بانگ و به ظهور و پیدایش و کثرت رسیدن همین واقعیت و طبیعت و کیهان در پایین ترین مدار و مرتبه و درجه تکاملی ) و دیگری نهایت کمال اشرف دنیوی ( اخرین زندگی دنیوی در آخرین و برترین مرتبه و درجه تکاملی دنیوی قبل از وقوع آخرین مه بانگ و بازگشت به حالت بهشت برین یا کمال اولیه ) با هم به فعلیت برسند.
طرفداران اصالت وجود ؛ حرکت های تدریجی و اشتدادی جوهری ؛ تشکیک وجود و وحدت وجود نمیتوانند بطور قطعی و یقین به ما بگویند که انسان دارای چند بُعد انسانی ( زن و مرد ) می باشد . به عنوان مثال آیا یک فرد انسانی فقط یا مرد است یا زن و یا در عین واحد هم زن است و هم مرد روی همدیگر ؛ یکی ظاهری و پیدا و دیگری باطنی و ناپیدا. همچنین نمی توانند به کمک حکمت های اربعه یا چهارگانه مشائی و اشراقی و متعالیه و بدایه و نهایه و تفسیر های المیزان و ال برتر و دیوان های قطور عرفانی به ما بگویند که چگونه و ازچه راه و روش درست و صحیح و مطمئن و یقینی می توان به حقیقت داشتن عوالم هفتگانه بهمراه آسمان ها و زمین های هفتگانه و سامان ها یا نظم های کلی و هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی پی برد. همچنین نمی توانند تصویر روشنی از کمال اولیه یا آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین همین واقعیت و طبیعت و کیهان در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین ارائه دهند غیر از دو داستان بنیادی و مشترک سه دین توحیدی - ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری بابا آدم و ننه حوا و هبوط یا نزول آنان پس از طرد و تبعیدشان از باغ بهشت و آسمان و پیشگاه بیکران خداوند متعال بر روی کره و زمین و بازگشت انسان از طریق قبض یا جدایی روح بطور دائم از کالبد به اصطلاح مادی بهنگام فرا رسیدن لحظه مرگ و صعود و معراج آن در قالبی مثالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر.
من در طول این حرکت کلی تدریجی و جهشی و این راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو حالت بهشت برین متوالی نه فقط از یک زندگی دنیوی بلکه از زندگی های فراوان دنیوی به تعداد مدارات و مراتب و درجات مختلف تکاملی بین دو حد اشاره شده در بالا و یک هفتم تعداد کل مه بانگ ها بر خوردارم.
خردمندان گم نام و آفرینندگان گردونه مهر و چرخه تولد و مرگ در سرزمین های ایران و هندوستان در اعصار دور دست تاریخ باستان قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی سومری و ایلامی و اوگاریتی و هیروگلیف مصریان و قبل از تولد نوآه، حقایق کلی را در میدان های کلی خود شناسی؛ انسان شناسی ؛ عشق و زندگی شناسی ؛ جاودانگی شناسی ؛ واقعیت و طبیعت و کیهان و یا جهان شناسی ؛ مبدء و معاد شناسی و سر انجام آفرینش و خدا شناسی را کشف کرده اند و نه نوآه ( نوح ) ؛ نه آبراهام ( ابراهیم ) ؛ نه موسا ( موسی ) ؛ نه زرتشت ( سر ده ست ) ؛ نه بودا
( بود ده ) ؛ نه ایسا ( عیسی ) و نه محمّد به عنوان خاتم آنان البته از دیدگاه مسلمانان.
اشتداد و تشکیک صدرایی برخلاف خیالات خودی وی به این معنا نیستند که بعضی از موجودات از لحاظ وجودی شدید تر و یا از فیض و بخشش و رحمت وجودی بیشتری نسبت به بقیه موجودات برخوردار باشند ، به عنوان مثال انبیاء و اولیاء و حکیمان و عارفان دینی از وجود برتری نسبت به بقیه افراد انسانی برخوردار باشند، بلکه به این معناست که فرم یا شکل و صورت و قیافه هر موجود مفیدی مرتبه به مرتبه و درجه به درجه و مدار به مدار یا پله به پله خوب تر و زیبا تر خواهد شد تا رسیدن یا بازگشتن به نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی اولیه.

بر اساس آن تمام موجودات عالم ماده، از جمله نفس انسان، در ذات و جوهر خود متحرک اند و حرکت نحوه وجود سیال و لازمه جدانشدنی آنها است. ملاصدر

بپرس