حرک

لغت نامه دهخدا

حرک. [ ح َ ] ( ع مص ) به زَوَرِ کتف زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بر زَبَرِ کتف زدن. ( دهار ). || استوار کردن چیزی. || به رسن محکم بستن. || فشردن. || جنبیدن. ( منتهی الارب ). || زدن بر حارک شتر. || بازماندن و سر برزدن از حقی که بر وی بود. || عنین گردیدن. ( از منتهی الارب ).

حرک. [ ح َ رِ ] ( ع ص ) غلام ٌ حرک ؛ نوچه سبک تیزخاطر. ( منتهی الارب ). جوان چست و زیرک.

حرک. [ ] ( ع اِ ) بادروج را به تازی الحرک گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به بادروج شود.

حرک. [ ح َ ] ( اِخ )موضعی است. عبیداﷲبن قیس الرقیات گوید :
ان شیباً من عامربن لؤی
و فتواً منهم رقاق النعال
لم یناموا اذ نام قوم ٌ عن الوتَ
ر بحرک فعرعر فالسخال.
( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

موضعی است

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
حرکت. ضدّسکون. و آن انتقال جسم است از مکانی به مکانی و گاهی به استحاله نیز گفته می‏شود خواه در زیادت اجزاء باشد یا در نقصان آن (مفردات) مثل رسیدن سیب و پوشیدن آن زبان خویش به تلاوت قرآن مجنبان تا به آن عجله کنی که جمع کردن و فراهم آوردن آن به عهده ‏ماست و چون آن را بخوانیم قرائت آن را تبعیّت کن. در خواندن قرآن پیش از آنکه وحی آن تمام شود شتاب نکن و بگو پروردگارا مرا دانش افزای . مجمع البیان گوید: عجله آن است که کار را پیش از وقت بخواهیم و سرعت آن است که در اوّل آن انجام دهیم . در المیزان هست: این آیه مؤید آن است که در روایات آمده قرآن علاوه از نزول تدریجی یک نزول دفعی دارد که به آن حضرت یک جا نازل شده است و پیش از نزول تدریجی علم مختصری به آن داشت و از عجله در آن پیش از نزول تدریجی نهی شده است (نقل به معنی) بقیّه مطلب در (ن ز ل) دیده شود این لفظ فقط یک بار در قرآن آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس