حروق
لغت نامه دهخدا
حروق. [ ح ُ ] ( ع مص ) بهم سائیدن نیش از خشم چنانکه آواز برآید. ( از منتهی الارب ). دندان غرچه کردن. || سوزشی که در گلو بود. ( مهذب الاسماء ).
حروق. [ ح َرْ رو] ( ع اِ ) حَروق. خف. سوخته چقماق. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید