حره ختلی

لغت نامه دهخدا

حره ختلی. [ ح ُرْ رَ ی ِ خ ُت ْ ت َ ] ( اِخ ) لقب خواهر محمود و عمه مسعود و محمد غزنوی است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 70، 116، 205 و چ فیاض ص 13، 18،77، 122، 255، 639، 660 ). رجوع به حره زینب شود.

فرهنگ فارسی

لقب خواهر محمود و عمه مسعود و محمد غزنوی است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حُرّه خُتَّلی، دختر سبکتگین و خواهر سلطان محمود غزنوی است.
در منابع، تاریخ تولد او ذکر نشده و درباره زندگی اش اطلاع اندکی موجود است. به نظر می رسد حرّه لقبی احترام آمیز بوده که در دوره غزنویان برای زنان و دختران خاندان سلطنتی به کار می رفته است. در منابع، درباره این که چرا حرّه ختّلی به این نام خوانده شده، مطلبی ذکر نشده است. احتمال دارد وی در خُتَّل (خُتَّلان) به دنیا آمده باشد. به گفته باسورث، در منابع از دودمانی که در اوایل دوره غزنوی در خُتّل حکومت کرده باشند، نشانی نیست؛ ازاین رو، شاید نام حرّه ختّلی نشانه نسبت خویشاوندی غزنویان با خاندانی محلی در آن جا باشد.
ویژگی حُرّه خُتَّلی
سبکتگین چندین دختر داشت. در این میان، حرّه از خردمندی و کاردانی ویژه ای برخوردار بود و در دوره ای که زنان در حرم سراها محبوس بودند، بانویی باکفایت و متنفذ در امور حکومتی محسوب می شد. وی برخلاف رسم رایج، که طبق آن به دختران فقط احکام شریعت را می آموختند و از تعلیم دیگر دانشها به آنان پرهیز داشتند، بانویی دانش آموخته بود و شیوه نگارشش بیانگر این مدعاست. او سخاوتمند و مدبّر بود و با سلطان محمود مناسبات خوبی داشت و با فرستادن طعام های گوارا و الوان، برادر را خرسند می کرد.
همسر حُرّه خُتَّلی
درباره ازدواج و نیز فرزندان احتمالی حرّه اطلاع روشنی در دست نیست. عتبی از ازدواج ابوالحسن علی بن مأمون، از امیران خاندان مأمونی، با خواهر سلطان محمود (بدون ذکر نام او) یاد کرده است. پس از مرگ ابوالحسن، برادرش (ابوالعباس مأمون بن مأمون) جانشین او شد. در ۴۰۶، ابوالعباس با اجازه محمود، حرّه را به عقد خویش درآورد. بیهقی نیز از ازدواج حرّه کالجی با ابوالعباس مأمون بن مأمون، در زمان حکومت سلطان محمود، یاد نموده است. به گفته باسورث، حرّه کالجی همان حرّه ختّلی است. شبانکاره ای حرّه ختّلی را ختّلی خاتون خوانده است.
جایگاه حُرّه خُتَّلی در حکومت
...

دانشنامه آزاد فارسی

حُرَّۀ خُتَلی (ز ۴۲۱ق)
سیاستمدار و ادیب ایرانی. خواهر سلطان محمود غَزْنَوی و عمۀ سلطان مسعود غَزْنَوی بود و پس از درگذشت سلطان محمود در غَزْنَین و بر تخت نشستن محمد بنابر وصیت پدر نامه ای به مسعود نوشت و ضمن اعلام خبر مرگ پدر او، از وی خواست تا هرچه زودتر به غزنین برود و بر تخت سلطنت نشیند.

پیشنهاد کاربران

بپرس