حرن

لغت نامه دهخدا

حرن. [ ح َ ] ( ع مص ) ندافی کردن پنبه را. || حرن در بیع؛ زیادت و کم نکردن در آن. ( منتهی الارب ).

حرن. [ ح ُرْ رِ ] ( اِخ ) شهری است بنزدیکی آمِد.

فرهنگ فارسی

شهریست بنزدیکی آمد

پیشنهاد کاربران

بپرس