حرف لیاقت. [ ح َ ف ِ ق َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة لیاقت. پساوند شایستگی و سزاواری. شمس قیس گوید: واوو الف و راء است که در اواخر بعضی اسامی معنی لیاقت و شایستگی چیزی دهد، چنانکه گوشوار و شاه وار. و نزدیک به همین معنی جامه وار و نامه وار و خانه وار یعنی به اندازه جامه و خانه و لایق نامه و به معنی مشابهت نیز باشد، چنانکه مردوار و ترک وار، یعنی مانند مردان و ترکان. ( المعجم ص 167 ). و رجوع به «وار» شود. و نیز در کلمه «ان » گوید: چون به هاء وصل شود بیان حرکت و لیاقت کند، چنانکه مردانه و پادشاهانه. ( المعجم ص 175 ). و رجوع به «ان » شود. و نیز در عنوان حرف لیاقت و لزوم گوید: و آن یائی است که در اواخر مصادر معنی لیاقت و لزوم دهد، چنانکه او دوست داشتنی و این کار کردنی است ، یعنی او لایق آن است که دوست دارند و این کار لازم است کردن. و خوردنی را از بهر آن خوردنی گویند که لایق خوردن باشد، و بودنی چیزی را گویند که بودن آن لازم باشد. ( المعجم ص 188 ). و رجوع به «ی » شود.
فرهنگ فارسی
و آن واو و الف و رائ است که در اواخر بعضی اسامی بمعنی لیاقت چیزی است