حرف شنو

/harfSenow/

مترادف حرف شنو: نصیحت پذیر، پندپذیر، حرف گوش کن، مطیع، فرمان بردار، پندنیوش

متضاد حرف شنو: حرف نشنو، نصیحت ناپذیر، خودسر

معنی انگلیسی:
obedient, meek, docile, complaisant, duteous, heedful, pliable, supple

لغت نامه دهخدا

حرف شنو. [ ح َ ش ِ ن َ / نُو ] ( نف مرکب ) کسی که تحت تأثیر سخن قرار گیرد. دهن بین. در بزرگسالان صفت مذموم است و در کودکان صفت مدح است : بچه حرف شنو. سربراه.

فرهنگ فارسی

کسی که تحت تاثیر سخن قرار گیرد

فرهنگ معین

( ~. ش نُ ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) معقول ، سر به راه ، نصیحت پذیر. مق . حرف نشنو.

مترادف ها

obedient (صفت)
رام، رام شدنی، سر براه، خاضع، فرمانبردار، مطیع، سربزیر، خاشع، حرف شنو

فارسی به عربی

مطیع

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

حرف شنوحرف شنوحرف شنوحرف شنو
سربراه
کسی که دارای روحیه ی پذیرش و تسلیم است
متعظ. [ م ُت ْ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) ( از �وع ظ� ) پذیرنده . ( آنندراج ) . پند گرفته و کسی که پند و نصیحت قبول می کند به سخنان دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : ایشان متعظ نشدند و متنبه نگشتند. ( تاریخ قم ص 254 ) .

بپرس