حرص زدن


مترادف حرص زدن: جوش زدن، شور زدن، بی تابی کردن، کم طاقتی کردن، حرص خوردن، خودخوری کردن، تلاش فوق العاده کردن، تقلا کردن

برابر پارسی: آزوند بودن

معنی انگلیسی:
lust, to be greedy, to eat greedily, to guzzle

لغت نامه دهخدا

حرص زدن. [ ح ِ زَ دَ] ( مص مرکب ) حریصی نمودن. حرص نمودن. زیاده طلبیدن.بسیار خواستن. بسرعت و شتاب خواستن. کم صبری کردن.

فرهنگ فارسی

زیاد طلبیدن کم صبری کردن

مترادف ها

guzzle (اسم)
خمر، حرص زدن

raven (فعل)
قاپیدن، غارت کردن، حرص زدن، با ولع بعلیدن

فارسی به عربی

غراب

پیشنهاد کاربران

بپرس