حرشا

لغت نامه دهخدا

حرشا. [ ح َ ] ( ع اِ ) حَرثا ( با ثاء مثلثة ). حَرشاء. حرشانه. خردل بری. قجی. نباتیست همچون سپندان. ( مهذب الاسماء ). خردل البر. حریشه. ظفرقطورا. نبات شعری ینبت فی الارض الحرشاء الجبلیة. ( ابن البیطار ). ایهقان. جرجیر بری.

حرشا. [ ]( اِخ ) یکی از اجداد کسانی که به بابل مراجعت نمودند. ( عزرا 2:52 نحمیا 7:54 ) ( قاموس کتاب مقدس ص 315 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس