حرجله

لغت نامه دهخدا

( حرجلة ) حرجلة. [ ح َ ج َ ل َ ] ( ع مص ) دراز شدن. || تمام کردن صف را در نماز و جز آن. || چپ و راست دویدن با نشاط و خرمی. ( منتهی الارب ).

حرجلة. [ ح َ ج َ ل َ ] ( ع اِ ) گروهی از اسپان. ( منتهی الارب ). رجوع به حَرجَل شود.

حرجلة. [ ح ُ ج ُل ْ ل َ ] ( اِخ ) نام قریه ای به دمشق. ( معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس