حربی
/harbi/
مترادف حربی: جنگاور، جنگجوی، جنگنده، رزم آرا، جنگی، رزمی
متضاد حربی: بزمی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
حربی. [ ح َ با ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حَریب. || ج ِ حَرِب. ( منتهی الارب ).
حربی. [ ح ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به حُرْب. ( سمعانی ).
حربی. [ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حرب ، نام مردی. ( سمعانی ).
حربی. [ ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حربیة، نام محله ای به بغداد. ( سمعانی ).
حربی. [ ح َ رَ با ] ( ع اِ ) واحَرَبی ̍؛ واحَرَباء! یا اسفی. ( منتهی الارب ).
حربی. [ ح َ با ] ( اِخ ) نام قصبه کوچکی است که در بین بغداد و تکریت واقع گشته. یاقوت گوید در اقصای دجیل است ، منسوجات نخی ضخیم آن شهرت یافته و برخی از دانشمندان بدان منسوبند. رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.
حربی. [ ح َ ] ( اِخ ) مردی است که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است. ( ابن الندیم ).
حربی. [ ح َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی. اصلش مروزی است و به حربیه بغداد منسوبست. در 198 هَ. ق. بزاد، و در 285 هَ. ق. درگذشت. ( سمعانی ) ( معجم البلدان ). او راست : دلائل النبوة. غریب الحدیث. مناسک الحج. اتباع الاموات. کتاب الادب. کتاب التیمم. الحمام و آدابه. ذم الغیبة. سجودالقرآن. القضاة و الشهود. المغازی. الهدایا. ( هدیة العارفین ج 1 ص 4 ).
فرهنگ فارسی
ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی اصلش مروزی است و به حربیه بغداد منسوب است
فرهنگ عمید
۲. در حال جنگ، جنگنده.
۳. (اسم ) (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه ماهور.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید