پیامی بدادی به آئین و چرب
بدان تا نباشد به بیداد حرب.
فردوسی.
بزخمی کزوغ ورا خرد کردچنین حرب سازند مردان مرد.
فردوسی ( از لغت فرس اسدی ص 241 ).
به بدر واحد هم به خیبر نبودمگر جستن حرب کار علی.
ناصرخسرو.
وَرْت به حرب افتد با یار کارحرب به اندازه و مقدار کن.
ناصرخسرو.
قولت تیر است و زبانت کمان گرْت بدین حرب بدل رغبت است.
ناصرخسرو.
زی حرب تو آمده ست دیوی بدفعل تر از همه شیاطین.
ناصرخسرو.
آنکه تا هرکش منکر شدی از خلق جهان جز که شمشیر نبودی بگه حرب گواش.
ناصرخسرو.
این سه دشمن چو همی سوی من آیند بحرب نیستشان خنجر بُرّنده مگر آرزوم.
ناصرخسرو.
از واقعه جور هفت گردون پنداری در حرب هفت خوانم.
مسعودسعد.
آتش حرب سوزان شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 350 ). شعله آن حرب بر آن حالت زبانه میزد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 352 ). میان ایشان حربی سخت قائم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 389 ). بحر حرب در موج آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 368 ). میان فریقین حربی عظیم قائم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 29 ). لشکری که با حرب و ضرب الفت گرفته بودند و عادت بر قهر و قسر خصم کرده. ( ترجمه تاریخ یمینی چاپی ص 390 ).از خیال حرب نهراسید کس
لاشجاعة قبل حرب ای جان و بس.
مولوی.
|| غزو. غزوة : سال نهم فتح خیبر و حجةالوداع بود و سبب حرب پیدا گشت که... ( قصص الانبیاء جویری ص 219 ).- حرب عظیم ؛ ملحمة ( ج ، مَلاحِم ).
|| ( ص ) دشمن جنگی : رجل حرب. ( منتهی الارب ). در مذکر و مؤنث و مفرد و جمع. ( منتهی الارب ).
حرب.[ ح َ ] ( ع مص ) ربودن مال کسی را و بی چیز گردانیدن او را. ربودن مال. بستدن مال. ( تاج المصادر بیهقی ).
حرب. [ ح َ رَ ] ( ع مص ) گرفتن مال کسی و بی چیز ماندن او.
حرب. [ ح َ رِ ] ( ع ص ) مردی حرب ؛ مردی بسیارجنگ. سخت خشمگین. شیری حرب ؛ شیری خشمناک. ( منتهی الارب ). ج ، حَرْبی ̍.بیشتر بخوانید ...