حرامزادگی

/harAmzAdegi/

مترادف حرامزادگی: زنازادگی، ولدزادگی ، زیرکی، زبلی، بدجنسی، پدرسوختگی

متضاد حرامزادگی: حلال زادگی

معنی انگلیسی:
illegitimacy, roguery, slyness, bastardy, illegitimacy, roguery, slyness

لغت نامه دهخدا

حرامزادگی. [ ح َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی و کیفیت حرامزاده. || بدذاتی. حیله. مکیدت. مکر. || مجازاً، گربزی. جربزه : مانندگی کردن ایشان با آل ساسان... الا غایت حرامزادگی و بی اصلی نباشد. ( کتاب النقض ص 447 ). یکی از بزرگان گرگان اسحاق نام شاری را گفت هرزه مال به دیالم ندهد که با تو همان کنند به غدر و حرامزادگی که پیش از تو با همه ٔ... کردند. ( تاریخ طبرستان ).
- امثال :
حرامزادگی مایه نمیخواهد ؛ یعنی برای همه کس و در همه حال براه غدر و ناروا رفتن آسان است.

فرهنگ فارسی

حرامزاده بودن مقابل حلالزادگی .

مترادف ها

bastardization (اسم)
حرامزادگی، حرامزاده کردن، بدل سازی

bastardy (اسم)
حرامزادگی

illegitimacy (اسم)
حرامزادگی، غیر مشروعی

پیشنهاد کاربران

بپرس