لری بختیاری
اَوُکی:حرومزاده
زول، افزون بر پارسی در لری و کردی هم به چم حرامزاده است
whoreson
ناروازاده
واژه حرامزاده صد درصد پارسی عربی است پارسی آن می شود ناروا زاده واژه ی ناروا پارسی حرام می شود خوب در نتیجه به کجای واژه حرامزاده می شود واژه پارسی آن یعنی ناروا زاده پارسی پاس بداریم.
نغل . [ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) پسر زنا . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . زنازاده که فاسدالنسب است . ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) . نَغِل . ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( المنجد ) . نغیل . ( متن اللغة ) . || حیوانی که از اسب و خر تولد کند. ( از المنجد ) . قاطر.
حرومزاده ربطی به مال حروم نداره و معنیش میشه بچه ای که از رابطه نامشروع متولد میشه
خشوک. [ خ ُ / خ َ ] ( اِ ) حرام زاده. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( از شرفنامه منیری ) . لقیطه. ( شرفنامه منیری ) . ولدالزنا. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود
کنون توانی باری خشوک پنهان کرد.
... [مشاهده متن کامل]
منجیک.
تا فراوان شود تجربت جان و تنم
کاین خشوکان را جز شمس قمر نیست ابی.
منوچهری.
هر که بد اصل یا خشوک بود
فتنه زاید چو با ملوک بود.
لطیفی.
گفته من حلال زاده طبع
نبوم مر خشوک را پازاج.
سوزنی.
ای نیم حلالزاده و نیم خشوک.
سوزنی.
ای همچو مهین مار بدآویز خشوک.
سوزنی.
گر فلک نقص علم زاد چه شد
از بلایه چه زاد غیر خشوک.
شمس فخری.
در وجود ما هزاران گرگ و خوک
صالح و ناصالح و خوب و خشوک.
مولوی.
فرزند زاده شده از روابط نامشروع.
حرومزاده یعنی به دنیا امده از رابطه نامشروع
جامغول . ( اِ ) حرامزاده را گویند. ( برهان ) . حرامزاده را گویند، چه جامغول جامه ٔ غول بوده یعنی لباس غول و چنانکه غول گمراه و گمراه کننده است مردمان شریر حرامزاده ٔ راهزن را به این نام خوانده اند که گوئی دیو و غول در جامه ٔ اوست لهذا آن را دامغول گویند. ( آنندراج ) . بچه ای که پدرش معلوم نباشد یاچند پدر داشته باشد. ولدالزناء. ناپاک :
... [مشاهده متن کامل]
همچنان کانجامغول حیله دان
گفت میجویم کسی از مصریان .
مولوی .
و در این تأمل است چه از سیاق قصه معلوم میشود که لفظ کانجایک جا علیحده و مغول علیحده باید اعتبار کرد. ( انجمن آرا ) . ذاغول مخفف دامغول . ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . خشوک . سند. ( آنندراج ) . این لفظ و معنی آن را از این بیت مثنوی استخراج کرده اند :
همچنان کان جا مغول حیله دان
گفت میجویم کسی از مصریان .
ولی در این بیت �جا� جداست و �مغول � هم جدا بمعنی فردی از قوم تاتار. نیکلسن ( مثنوی ج 3 ص 49 ) بیت را چنین نقل کرده است :
همچنان کاینجا مغول حیله دان
گفت میجویم کسی از مصریان .
و در فهرست حکایات دفتر سوم حکایت مزبور را تحت عنوان ( حکایت مغول حیله دان ) آورده است . ( برهان چ معین ج 4 تصحیحات و اضافات ) .
تخم حروم
لهجه و گویش تهرانی
حرام زاده
اصطلاحی در موسیقی ایرانی، گوشه ،
بی نکاح زاده : حرامزاده، آنکه بی نکاح از مادر متولد شود.
( ( بدخور از بی نکاح زاده بتر
ز آنکه از او بار به کشد استر ) ) ( حدیقه، ۶۸۷ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
آقا پس چرا همیشه به ما می گفتن که کسی حروم زاده اس که با نان حروم بزرگ شده باشه؟ به معنی اینکه کاری که پدر و مادرش انجام می دادن تا نون خانواده را در بیاورند کار خلاف و نامشروع و حرام بوده و در نتیجه نانی
... [مشاهده متن کامل] که بچه خورده حرام بوده و به همین ترتیب حرام زاده شده بچه و در نتیجه فردی غیرانسان و بدکار و بدجنس و بی وجدان بار آمده مثلا بچه ای که پدر مادرش دزد یا جانی یا خودفروش یا خائن به حق و عدالت باشن. به نظرم تعریفی که به ما گفتن منطقی تره تا اینکه پدر بچه مشخص نبوده باشه به خصوص که از بدترین توهینهاست و بچه ای که با نان حرام و کارهای حرام مادر پدرش بزرگ شده و پدر و مادرش حرام کار بودن خیلی بدتر هست تا اینکه مادر یا پدر بچه مجهول باشد. شاید این واژه چندین معنی داره ولی من در زمان حاضر این تعریفی که به ما گفتن رو خیلی شنیدم و با مدرنیته این واژه با معنی اینکه کسی فقط پدر یا مادرش مشخص نباشه کم کم از کارکرد افتاده.
بلایه زاده. [ ب َ ی َ / ی ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) زنازاده : سلم آواز داد سرهنگی را از سرهنگان کرمانی نامش محمدبن مثنی ، و گفت بگوی آن کشتیبان را که امیر فرموده که به در آی. محمد گفت ای بلایه زاده سیّد اَزْد را چنین همی گویی ، پس حمله بردبر ایشان و حربی سخت کردند. ( ترجمه تفسیر طبری ) .
من یه دوستی دارم بی نهایت نامرد. . به نظرتون چه صفتی لایقش هست یعنی endنامردی
مال زاده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) قحبه زاده و حرام زاده. ( آنندراج ) . زاده زنا و حرام زاده. ( ناظم الاطباء ) . || زن جلب. ( آنندراج ) . قرمساق. ( ناظم الاطباء ) .
خطایی بچه، خطازاده
روسپی زاده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) حرامزاده. ( آنندراج ) . فرزند روسپی که پدرش معلوم نباشد :
وزآن پس چنین گفت با سرکشان
که این روسپی زاده ٔ بدنشان.
فردوسی.
غریب زاده. [ غ َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب، اِ مرکب ) لولی زاده. ( غیاث اللغات ) . در محاوره به معنی لولی زاده است چه اکثر مسافران به لولی و کاولی اختلاط کنند. ( آنندراج ) . || زاده ٔ زنا. حرامزاده. ( ناظم الاطباء ) :
... [مشاهده متن کامل]
غریب زاده که تخمش بیفتد از عالم
نمی شود که نباشد گزنده و بدذات.
ناظم هروی ( از آنندراج ) ( از مجموعه ٔ مترادفات ص 312 ) .
|| باوصف این قباحت به معنی مسافرزاده نیز آید :
همچو بیاض چشم سیاهان خوش نگاه
هند از غریب زاده ٔ ایران سپیدروست.
علی قلی خان اعظم بن حسین خان شاملو. ( از آنندراج ) ( از مجموعه ٔ مترادفات ص 312 ) .
ترانه ای که ز شوخی ندیم محفلهاست
غریب زاده ٔ هندونژاد خامه ٔ ماست.
شفیع اثر ( از آنندراج ) .
مادربه خطا. [ دَ ب ِ خ َ ] ( ص مرکب ) لفظی است مشهور و دشنامی معروف. ( آنندراج ) . کلمه ٔ فحش. ( ناظم الاطباء ) . نوعی دشنام است. تمام فحشهای مادر از ترکیب این کلمه با دشنامهای گوناگون ساخته می شود. ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) :
... [مشاهده متن کامل]
مشک گویند، بخالش سر دعوی دارد
این عجب نیست از آن هندوی مادربه خطا.
ارسلان بیک ( از آنندراج ) .
روسپیزا، روسپی زاده ( پهلوی ساسانی: ruspik zātak )
ناپاک زاده، فرزند نامشروع، فرزندی که از ازدواج غیر شرعی بوجود آید، سند و سنداره و سندره و خشوک و فغاک هم گفته شده || و کنایه از بدذات و حیله گر و فتنه انگیز
حرام زاده یعنی بر میگرده به اصلیت پدری
یعتی مال پدرش حرام بوده و به بار اومده
بچه حروم زاده
این واژه تازى ( اربى ) + پارسى ست برابر پارسى آن اینهاست: جِهْزاد/جِهْزاده Jehzad/Jehzadeh ( پهلوى: ولدالزنا ، حرامزاده ، فاحشه زاده ) خُشوک Xoshuk ( پارسى درى: حرامزاده ، فرزند نامشروع ) ، سِند Send ( پارسى درى: حرامزاده ، بچه اى که پدرش معلوم نیست ) ، سِنداره
... [مشاهده متن کامل]
Sendareh ( پارسى درى: بچه بى پدر، حرامزاده ، ولدالزنا ) ، ویشودگ Vishudag ( پهلوى: فرزند بد ، ولدالزنا )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)