حرافت. [ ح َ ف َ ] ( ع مص ) حَرافة. تندی. زبان گزی. ( منتهی الارب ). تیزی. ( ذخیره خوارزمشاهی ). حمز. لذعة. تیزطعم شدن. تیزی آنکه خورند.حرافة. [ ح َ ف َ ] ( ع مص ) رجوع به حرافت شود.
(حَ فَ ) [ ع .حرافة ] ۱ - (مص ل . ) تند بودن ، زبانگز بودن . ۲ - (اِمص . ) تیزی ، زبان - گزی ، تندمزگی .