حراست کردن. [ ح ِ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حراست. رجوع به حراست شود : حراست کناد خداوندتعالی ترا و برخوردار گرداناد امیرالمؤمنین را... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307 ). پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و ترک ریاست گوئی. ( گلستان ). پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست یا مکن یا چون حراست میکنی بیدار باش.
سعدی.
فرهنگ فارسی
حراست
مترادف ها
protect(فعل)
حمایت کردن، حمایت کردن از، نگهداری کردن، حفظ کردن، محفوظ کردن، حفاظت کردن، مصون کردن، حراست کردن، نیکداشت کردن
safeguard(فعل)
تامین کردن، حراست کردن، امن نگه داشتن، حفظ کردن از