حرازی

لغت نامه دهخدا

حرازی. [ ح َرْ را ] ( حامص ) عمل حَرّاز. کار آنکه دید زند. شغل آنکه تخمین کند.

حرازی. [ ح َرْ را ] ( ص نسبی ) منسوب است به حراز که جد ابوالحسن محمدبن عثمان حراز بغدادی است. ( سمعانی ).

حرازی. [ ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حراز، بطنی از ذی کلاب بن حمیر. ( سمعانی ). و رجوع به حرازة شود.

حرازی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن عیسی حرازی ابوالعباس یمنی که در 689 هَ. ق. درگذشته. کتبی بر طریقه اشاعره دارد. ( هدیة العارفین ج 1 ص 100 از قلادةالنحر ).

حرازی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) عبدالرحمان بن عبداﷲبن داودبن ابراهیم خولانی یمنی. متوفی 1003 هَ. ق. او راست : تعبیر قرآن و رساله نظر باجنبیه. ( هدیة العارفین ج 1 ص 547 ).

حرازی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) عبداﷲبن یزید لعقی یمنی. فقیه متوفی پیرامون 505 هَ. ق. او راست : «سبعالوظائف » در اصول دین. ( هدیة العارفین ج 1 ص 453 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس