حراثت


مترادف حراثت: برزگری، کشاورزی، فلاحت، کشتکاری، کشتگری، کاشتن، کشت کردن، کشتن

لغت نامه دهخدا

حراثت. [ ح ِ ث َ ] ( ع مص ) زراعت. کشت. فلاحت. کشت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).کشتکاری کردن. کشاورزی نمودن. ( غیاث ). کشت و کار.

فرهنگ معین

(حِ ثَ ) [ ع . حرائة ] (مص ل . ) کشاورزی کردن ، شخم زدن .

فرهنگ عمید

کِشت، زراعت.

جدول کلمات

زراعت, کشتکاری

پیشنهاد کاربران

بپرس