حذوق

لغت نامه دهخدا

حذوق. [ ح ُ ] ( ع مص ) زیرک سار شدن. ( دهار ). زیرک سار شدن در کاری. ( دستور اللغه ادیب نطنزی ). || سخت ترش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). حذوق خَل ، حذق خل ؛ سخت ترش شدن سرکه. ( منتهی الارب ). || حذوق رباط در دست گوسفند؛ نشان گذاشتن رسن بر دست او. || حذوق خَل دهان را؛ گزیدن. گزیدن تیزی ترشی سرکه دهان را. رجوع به حذق شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس