حذو
لغت نامه دهخدا
حذو. [ ح َذْوْ ] ( ع اِ ) برابر. حِذة. حذوة: داره حذو داری. ( منتهی الارب )؛ خانه او روبرو ( مقابل ، برابر ) خانه من است. || ( اصطلاح عروض ) حرکت قبل ازرَوی . الحذو فی العروض ، حرکة مثل الردف. نام حرکت ماقبل ردف و قید است. ( غیاث ). شمس قیس گوید: حرکت ماقبل ردف است و همچنانک هیچ یک از حروف ردف نشایذ کی متبدل شود حرکات ماقبل آن نیز نشایذ که متبدل شود و حرکت ماقبل قید هم حذو باشد و همچون حرکت ماقبل ردف به جنس خویش نگاه باید داشت ، چنانک انوری گفته است :
ای بهمت بر آسمانت دست
آسمان باعلو قدر تو پست
بهتر از گوهر تو دست قضا
هیچ پیرایه بر زمانه نبست
هیچ دل با تو بد نشد که فلک
آرزوهاش در جگر نشکست
باز در طاعت تو کبک نواز
دیو در دولت تو حرزپرست.
تا آخرقطعه فتحه ماقبل سین لازم داشته است و پیش از این گفته ایم که در قوافی مطلق اختلاف حرکت ماقبل قید است بنزدیک بیشتر شعراء، چنانک خسروی گفته است :
من بنگردم ز مهر چون تو بگشتی
زشتی باشد ز هرکه باشد زشتی.
و دقیقی گفته است :
برافکند ای صنم ابر بهشتی
زمین را خلعت اردیبهشتی
زمین برسان خون آلود دیبا
هوا برسان نیل آلود مشتی بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
برابر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه آزاد فارسی
حَذْو
(در لغت به معنی برابر کردن) اصطلاحی در قافیه، حرکت حرف پیش از ردف و قید، مانند فتحۀ «د» و «ب» در «دست» و «بست». اختلاف در حذو جایز نیست، مانند قافیه کردن «بار» و «پیر»؛ مگر آن که پس از حرف رَوی حرف وصل بیاید، مانند قافیه کردن «بادی» و «بیدی».
(در لغت به معنی برابر کردن) اصطلاحی در قافیه، حرکت حرف پیش از ردف و قید، مانند فتحۀ «د» و «ب» در «دست» و «بست». اختلاف در حذو جایز نیست، مانند قافیه کردن «بار» و «پیر»؛ مگر آن که پس از حرف رَوی حرف وصل بیاید، مانند قافیه کردن «بادی» و «بیدی».
wikijoo: حذو
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید