حذاقه

لغت نامه دهخدا

( حذاقة ) حذاقة. [ ح َ ق َ ] ( ع مص ) حِذاق. حِذق. سخت زیرک سار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). زیرک شدن. ( دهار ). زیرکی. استادی. مهارت. نیک دانی. زیرک ساری. زیرک شدن درکاری. دانائی. حذاقت صبی در قرآن یا عملی از اعمال ؛آموختن کودک قرآن یا کاری را و زیرک شدن در آن. ( منتهی الارب ). || حذاقت شی ٔ؛ بریدن یا کشیدن آنرا برای بریدن به داس و مانند آن. ( منتهی الارب ).

حذاقة. [ ح ُ ق َ ] ( ع اِ ) طعام. ( مهذب الاسماء ). چیزی از طعام : ما عنده حذاقة؛ نیست نزد او چیزی از طعام. ( از منتهی الارب ). و رجوع به حُذافة شود.

حذاقة.[ ح ُ ق َ ] ( اِخ ) پدر بطنی از ایاد. ( منتهی الارب ).

حذاقة. [ ح ُ ق َ ] ( اِخ ) نام جد ابی دؤاد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام جد ابی دواد

پیشنهاد کاربران

بپرس