حذاقه
لغت نامه دهخدا
حذاقة. [ ح ُ ق َ ] ( ع اِ ) طعام. ( مهذب الاسماء ). چیزی از طعام : ما عنده حذاقة؛ نیست نزد او چیزی از طعام. ( از منتهی الارب ). و رجوع به حُذافة شود.
حذاقة.[ ح ُ ق َ ] ( اِخ ) پدر بطنی از ایاد. ( منتهی الارب ).
حذاقة. [ ح ُ ق َ ] ( اِخ ) نام جد ابی دؤاد. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید