حذافیر
لغت نامه دهخدا
- بحذافیره ، بحذافیرها ؛ بجمله. بالتمام. بأسره. بجوانب. ( منتهی الارب ). بتمامی : و در خبر آمده است : من اصبح آمناً فی سربه معافی فی بدنه و عنده قوة یومه فکأنما حاز الدنیا بحذافیرها. ( تاریخ بیهقی ص 357 ). پادشاه باید که کریم بود، چنانکه دنیا بحذافیرها در چشم او نیفتد. ( حدائق الانوار امام فخر رازی ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. تمام، همه، سراسر.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید