حذار

لغت نامه دهخدا

حذار. [ ح َ رِ ] ( ع اِ فعل ) پرهیز کن ! ( دهار ). بپرهیز! بترس ! الحذر!
- حَذارِ حَذارِ ؛ تأکید است در حث به پرهیز.

حذار. [ ح َ ] ( ع اِ ) ج ِ حِذْریة.

حذار. [ ح ِ ] ( ع مص ) ترسیدن. ( غیاث ). حذر کردن. پرهیز کردن. || محاذرة. با یکدیگر تخویف نمودن.

حذار. [ ح ُ ] ( اِخ ) پدر ربیعةبن حذار است که جوانمردی بوده است. || ( ذو... ) از قبیله الهان بن مالک است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

پدر ربیعه بن حذار است که جوانمردی بوده است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حذار کلمه ای در مقام هشدار می باشد. عنوان یاد شده به مناسبت در باب دیات به کار رفته است.
حذار کلمه ای در مقام هشدار از خطر (مواظب باش) است.
احکام حذار
چنانچه کسی بر اثر عبور از منطقه تیر اندازی مورد اصابت تیر قرار گیرد و مجروح یا کشته شود، در صورتی که وی حق عبور از آن جا را داشته و تیر انداز نیز هشدار لازم را به او داده، و شخص ضمن توجه به هشدار، فرصت کافی برای دور شدن از محل خطر را داشته باشد، لیکن بر اثر بی اعتنایی دور نشود و مورد اصابت تیر قرار گیرد، ضمانتی متوجه عاقله تیر انداز نخواهد بود.

پیشنهاد کاربران

بپرس