حدو

لغت نامه دهخدا

حدو. [ ح َدْوْ ] ( ع مص ) راندن. ( دهار ). حداء. زجر کردن و راندن شتران را به سرود و آواز. ( منتهی الارب ). حدی خواندن. براندن شتران با آواز حدی. راندن شتر به نغمه. ( تاج المصادر بیهقی ). || حدو لیل نهار را؛ تابع گردیدن شب روز را. || حدو بر؛ برانگیختن بر. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) زجر کردن و راندن شتران بسرود و آواز .

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (مص ل . ) راندن شتر با آواز و سرود.

فرهنگ عمید

۱. آواز خواندن ساربان برای شتران که تند بروند.
۲. راندن شتر با خواندن سرود و آواز.

پیشنهاد کاربران

بپرس