حدادت

لغت نامه دهخدا

حدادت. [ ح ِدَ ] ( ع اِمص ) حدادی. آهنگری. رجوع به حدادة شود.

حدادة. [ ح َ دَ ]( ع اِ ) زوجه. ( اقرب الموارد ). زن. حلیلة. منکوحة.

حدادة. [ ح ِ دَ ]( ع اِمص ) حدادی. آهنگری. کارآهن. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس