حد راندن

پیشنهاد کاربران

حد راندن ؛ اجراء کردن حد. جاری ساختن حد. بمجازات شرعی رساندن مجرم. کیفر شرعی دادن بگناهکار :
بر پسر حد براند از پی دین [ عمر ]
شد روان پسر بعلیین.
سنایی.
فضیل یکی را گفت از بهر خدای دست و پای مرا ببند و مرا بنزدیک سلطان بر که بر من حد بسیار واجب است تا بر من حد براند، مرد همچنان کرد. ( تذکر الاولیاء عطار ) . در ایام خلافت عثمان بن عفان بنزدیک او گواهی دادند بر امیر کوفه ولید عتبة به خمر خوردن ، تا بر او حد شرعی راندند. ( ترجمه تاریخ قم ص 290 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

حد راندن ؛ اجراء کردن حد. جاری ساختن حد. بمجازات شرعی رساندن مجرم. کیفر شرعی دادن بگناهکار :
بر پسر حد براند از پی دین [ عمر ]
شد روان پسر بعلیین.
سنایی.

بپرس