حجیا

لغت نامه دهخدا

حجیا. [ ح ُ ] ( ع اِ ) غلبه در فطانت. ( منتهی الارب ). حجوا.

حجیا. [ ح ُ ج َی ْ یا ] ( ع اِ ) چیستان. پردک. ( مهذب الاسماء ). بردک. لغز. اغلوطة: حجیاک ما فی یدی ؛ مانند: اخرج ما فی یدی و لک کذا. ( از منتهی الارب ). || آن کس که محاجاة کند: انا حجیاک فی هذا؛ ای من یحاجیک. ( منتهی الارب ).

حجیا. [ ] ( اِخ ) ابن ثوربن ابی حارثةبن عبدالمدان بن جندل بن نهشل بن دارم بن عمروبن تمیم. مادرش رمیلة نهمی کنیز بود واز ثور چهار فرزند، در جاهلیت بنام : رباب و حجیا و سویط و اشهب بزاد و همه اسلام آوردند. رجوع به الاصابه ج 1 ص 110 و ج 2 ص 59 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس