حجوم

لغت نامه دهخدا

حجوم. [ ح َ ] ( ع ص ) کشنده خون. مکنده. || ( اِ ) فرج زنان بدان جهت که میمکد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شرم زن.

حجوم. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حجم. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

کشنده خون فرج زنان بدانجهت که میمکد

پیشنهاد کاربران

بپرس