لغت نامه دهخدا
حجری. [ ح َ ج َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حجر. سنگی. از سنگ. سنگین . سمعانی گوید نسبت است بحجر یعنی حجاره و مشهور به آن جماعتی از اهل قوشح ( شاید فوشنج ) میباشند.
- عظم حجری ؛ دو استخوان است بر دو سوی سر که سوراخ گوش در وی است و چون سخت تر از استخوانهای پیش و پس سر است آنرا حجری گویند. و از سوی راست و چپ دو پاره دیگر است [ از استخوان ] و سوراخ گوش اندر وی است و این هردو سخت تر از پاره های دیگر است ، بدین سبب هر دو راعظمان حجریتان گویند. و در هر یک از سوی بالا درز قشری است و اندر زیر درزی است که از کناره درز لامی بیاید و بکناره درز اکلیلی پیوندد. ( ذخیره خوارزمشاهی ج 1 ص 120 ).
- عصر حجری ؛ دوره ای از زندگانی نوع آدمی که در آن دوره سلاح از سنگهای تیزکرده داشتند. دوره سنگی .
حجری. [ ح ُ ج َ ] ( ص نسبی ) سمعانی گوید: بگمان من این صورت نسبت است به حجر جمع حجرة به معنی خانه خرد.
حجری. [ ح ُ ] ( ص نسبی ) سمعانی گوید این نسبت بحجر است و حجر اسم موضعی است بیمن.
حجری. [ ح َ ] ( ص نسبی ) سمعانی گوید این نسبت است به سه قبیلة که اسم هر یک حجر است. احدها حجر حمیر... و دیگری حجر رعین... و سومین آنها حجرالازد، و نسبت بحجر رعین گاهی حجری وگاهی حجری الرعینی است. رجوع به حجر ذی رعین شود.
حجری. [ ح ُ ج َ ] ( ص نسبی ) نسبت به حجریة، دسته ای از قراولان دربار عباسی. رجوع به اخبارالراضی ( اوراق صولی ص 82 ) و نیز رجوع به حجریه شود.
حجری. [ ح َ ج َ ] ( اِخ ) ابوسعد محمدبن علی حجری مقری مشهور به نسل اناو ( ؟ ). سمعانی گوید: مردی خوش آواز و فاضل بود و ببغداد از ابوالخیر مبارک بن حسین مقری روایت کرد، و من از وی امالی ابو محمدالجلال را روایت کنم. وی در مرو پس از 530 هَ. ق. درگذشت. ( انساب سمعانی ).
حجری. [ ح َ ج َ ] ( اِخ ) ابوالفتح تتج ، برادر ابوالفوارس سخرباس. از سرداران حجریة قراولان دربار عباسی است. رجوع به اخبارالراضی از اوراق صولی ص 82 شود.
حجری. [ ح َ ج َ ] ( اِخ ) ابوالمکارم بن احمد الناغور حجری از اهل بغداد و به ابن حجر معروف بود، پس بدان منسوب شد. وی از اهل قرآن بود و آنرا بر ابوالخبربن مبارک بن حسین بن عسال بخواند.از ابومحمد رزق اﷲ تمیمی و ابوالفوارس طرار روایت کرد، و من کتاب تاریخ ابوموسی محمدبن مثنی بصری را بر او خواندم. وی در ربیع الاول سال 37 ( ظاهراً 537 هَ.ق. ) درگذشت و در باب حرب دفن شد. ( انساب سمعانی ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
مترادف ها
سخت، سنگی، حجری
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید