حجرالکزک. [ ح َ ج َ رُل ْ ک َ زَ ] ( ع اِ مرکب ) حجرالکلرک. صاحب تحفه گوید: سنگی است بسیار سفید و از هند و ساحل دریای آنجا خیزد و قبل از حکاکی با کدورت و بعد از آن شفاف و سفید میگردد شبیه بحجر سلوان. در آخر دوم سرد و خشک و رادع و جالی و جهت خفقان و غثیان و عطش و التهاب ، و ذرور او جهت نزف الدم ، و اکتحال او جهت رفع بیاض مزمن و تازه و ازاله آثار قروح چشم و اعضا، و سنون او جهت جلاء دندان و رفع زردی او و جمیع امراض ردیه آن ، و آشامیدن طعام و شراب در قدح او مورث سرور و رافع شرور مجالس و داشتن او رافع بهتان و سحر و چشم بد و مورث دوستی مردان و زنان ، و گذاشتن منزل متباغضین بدستوری که ندانند سبب الفت ایشان و نزد اهل هند بسیار معتبر است. و صاحب اختیارات بدیعی گوید: سنگی است بغایت سفید و در ساحل بحر هند باشد و در ساحل بحر سند نیز بود و مهره ای که از وی حکاکان و خراطان سازند از عاج سفیدتر بودو خوبتر. طبیعت وی سرد و خشک بود در آخر درجه دوم.و اهل هند و سند از وی نگین سازند و زنان گردن بند کنند، و متفقند که خاصیت این سنگ آن است که دفع سحر وچشم زخم میکند و بر دشمنان ظفر یابند، و اگر یکی ازآن با خود دارند دروغ از قبل آنکس نگویند، و هرکس وی را بیند دوست دارد. و پادشاهان هند و سند از وی ظرفها سازند و در آن اکل و شرب کنند و مدعای ایشان آن است که در هر مجلس که آن بود جنگ و فتنه نبود و فرح و شادی زیاده بود، و اهل هند و سند مهره ها از آن در موی کشند و گویند که موی دراز میکند، و مهره وی مانند مروارید بزرگ براق بود، و چون سحق کنند و در چشم کشند سپیدی که در چشم بود خواه قدیم خواه جدید ببرد،و اگر سنون سازند دندان را بغایت سفید گرداند و دیده را جلا تمام دهد. واﷲ اعلم. و ابن البیطار در مفردات آرد: قال التمیمی فی کتابه المرشد، هذا الحجر أبیض الجوهر شدید البیاض ، و هو حجر بحری یقذف ، والبحر بحر الهند فیوجد بساحل بحرهم و ساحل بحر الهند و السند، و هو اذا حک او خرط و حلی خرج فی بیاض العاج و بصیصه و نقائه بل هو اشد بیاضا من العاج و ابهی حسناً منه ، و هو فی طبعه بارد یابس فی آخر الدرجة الثانیة و قد یطبخ یشبه الحجر المعروف بالسلوقی و یشاکله فی اللون و صفاء اللون و الجوهر و البهاء و ذلک ان منظریهما و فعلیهما واحد. و نساء الهند و رجالهم مختمون به ، و نساؤهم یتسورون به فی زنودهم و یتخذون منه مخانق لاعناقهم. و قدتزعم الهند و السند جمیعاً ان خاصة هذا الحجر دفع السحر و ابطاله و ابطال الاخذ و دفع عین العائن و نظر العدو، و له ایضاً خاصیة أخری و ذلک انه اذا سحق و اکتحل به جلا البیاض الکائن فی العین حدیثه و قدیمه ، و محا آثار الفرزجات و قلعها و ازالهاو یقول الهند ان فیه خاصیة ثالثة، و هی ان من حمله او تقلد به او تختم بفص منه قل الکذب علیه و احبه کل من رآه و فعله اذا اکتحل به فعل محمود حسن ، و ملوک السند والهند یتخذون منه اوانی و اقداحاً یستعملونهافی مجالسهم و یشربون بها و یزعمون انه یدفع الشر و الصخب عن مجالسهم و انه یزید فی افراحهم و یجلب لهم السرور و یقال انه اذا سحق ناعماً و أستاک به الانسان بیض أسنانه و جلاها و نقاها من القلح و من الحفر ومن الاعراض الردیئة التی تعرض للاسنان. و الهند و السند جمیعا یعلقونه فی شعورهم و شعور نسائهم و یزعمون انه یطول الشعر و یخرطون منه خرزا یجلونها و یلبسونها فتأتی فی کبار اللؤلؤ البراق الکثیر الماء، و قد یکسب الرجال لبسهم هذاالحجر و یفیدهم الحظوة عند نسائهم - انتهی. و ضریر داود انطاکی در تذکره گوید: هو حجر یقذفه البحر الهندی ببعض سواحله فیوجد منه الکبار و الصغار. و علیه کدورة فاذا جلی صار کالبلور فی الشفافیة و البیاض. و هو بارد فی الاولی معتدل ینفع من الخفقان و العطش و اللهیب و الغثیان و اذا در حبس الدم ، و أما تعلیقه و التختم به والشرب منه فقد شاع انه یورث الجاه و القبول و المحبة و منع السحر و النظرة و یطول الشعر و یوضع تحت الوسادة فیمنع الاحلام الردیة و فی منزل المتباغضین من غیر علمهما فیؤلف -انتهی. و صاحب برهان گوید: بفتح کاف و زای نقطه دار سنگی است بسیار سفید و آنرا در ساحل بحر هند یابند، گویند اگر نگین انگشتری از آن باشد هرکه در دست کند سحر بر وی کارگر نشود و مهره ای که از آن بر موی سرکشند موی دراز گردد و هرکه دارنده آنرا ببیند دوست دارد - انتهی. و این سنگ را در هندوستان مهری نامند.