زندگی نامه صحابى �حجر بن عدى� که وهابی ها قبرش را نبش کردند، توضیح دهید؟
پرسش
پاسخ اجمالی
حُجٔر بن عدی کندی؛ از اصحاب پیامبر اکرم ( ص ) بود و بعد از وفات آن حضرت، به امام علی ( ع ) وفادار ماند و از اصحاب خاص ایشان شد. او در جنگ های زمان امامت علی ( ع ) شرکت کرده و با تمام توان به یاری ایشان پرداخت. بعد از امام علی ( ع ) حجر نقش مؤثری در میان شیعیان کوفه داشت. او به نوعی برای حکام منصوب از طرف معاویه مشکل ساز بود تا این که حکومت کوفه نیز مانند بصره به دست �زیاد� سپرده شد و بعد از اختلافات بسیار زیاد او را اسیر کرده و پیش معاویه فرستاد. معاویه از حجر و یارانش خواست تا از على ( ع ) برائت جویند. اما آنان سرباز زدند و در نهایت نیز به همین دلیل سر از تنشان جدا کردند. کشتن حجر، برای معاویه بسیار گران تمام شد و دوست و دشمن، او را نکوهش کردند.
... [مشاهده متن کامل]
پاسخ تفصیلی
حُجر بن عدی کندی؛[1] بیشتر مورّخان او را از صحابیان پیامبر گرامی اسلام ( ص ) معرّفی کرده اند؛[2] با این حال تعداد محدودی از محدّثان اهل سنت او را از تابعان دانسته اند. [3] به نظر می رسد علت چنین اعتقادی رهایی از اشکالات متعددی است که بر آنها وارد می شود؛ چگونه حجر به دست صحابی دیگر کشته می شود و اهل سنت هر دو را مبرای از خطا می دانند؟ چگونه به عدالت معاویه معتقدند در حالی که او یک صحابی پیامبر را کشته است و . . . .
حجر از اصحاب خاص و وفادار علی ( ع ) بوده، [4] در جنگ های جمل، صفین و نهروان شرکت داشته و فرمانده بخشی از سپاه نیز بوده است. [5]
در صفین، حُجر حضور پُر رنگی داشت و داستانی نیز از حضور او در صفین نقل شده است:
�به على ( ع ) خبر دادند که حجر بن عدى و عمرو بن حمق آشکارا معاویه را لعن مىکنند و مردم شام را هم دشنام مىدهند. امام به ایشان پیام فرستاد که از این کار خوددارى کنید، آن دو به حضور على ( ع ) آمدند و گفتند اى امیر مؤمنان! مگر ما بر حق نیستیم و ایشان بر باطل؟ فرمود: آرى سوگند به پروردگار کعبه. گفتند پس چرا ما را از لعن کردن و دشنام دادن ایشان نهى مىکنى؟[6] امام فرمود: دوست ندارم که شما دشنام دهنده و لعنتکننده باشید. بگویید پروردگارا خونهاى ما و ایشان را حفظ فرماى و میان ما را اصلاح و آنان را از گمراهى هدایت فرماى تا هر کس حق را نشناخته است بشناسد و هر کس به باطل اصرار مىکند دست از آن بردارد�. [7]
دستگیری و شهادت حُجر بن عدی
یکی از قسمت های مهم زندگی حجر که در تاریخ نیز بدان بسیار پرداخته شد، نقش حجر بعد از شهادت حضرت امام علی ( ع ) در میان شیعیان کوفه است. او به نوعی برای حکام منصوب از طرف معاویه مشکل ساز بود تا این که حکومت کوفه نیز به مانند بصره به دست �زیاد� سپرده شد. حجر در مقابل برخی نظرات او ایستاد و جلوی صحبت زیاد را گرفت. زیاد به بصره رفت و عمرو بن حریث را از جانب خود به حکومت کوفه فرستاد. اما به زیاد خبر دادند که شیعیان على، گرد حجر را گرفته و مجمعى تشکیل داده اند، آشکارا معاویه را لعنت مىکنند و از او اظهار برائت مىکنند، و بر عمرو بن حریث سنگ زدهاند. زیاد به کوفه رفت و براى مردم سخن گفت و حجر نشسته بود و مىشنید. آن گاه زبان به تهدید او گشود و گفت: اگر من نتوانم کوفه را از حجر نگه دارم و او را عبرت دیگران سازم، هیچ نیستم. سپس فرمان به احضار او داد ولى حجر به او پاسخ نداد. بعد از تعقیب و درگیری بسیار، حجر برای این که کشته نشود، از زیاد امان گرفت که او را دستگیر کرده و پیش معاویه بفرستد. افراد بسیاری چون منذر بن الزبیر و عمر بن سعد بن ابى وقاص و . . . شهادت دادند که حجر جمعی را گرد خود جمع کرده و آشکارا معاویه را دشنام داده و مردم را به نبرد با او فراخوانده است و معتقد هستند که امور سامان نمی آید مگر آن که مردى از خاندان ابوطالب زمام امور را به دست گیرد. و نیز حجر عامل معاویه را از شهر بیرون کرده و ابوتراب را بىگناه جلوه داده و بر او آشکارا رحمت می فرستد و از دشمنان او و کسانى که با او جنگیدهاند بیزارى جسته است.
در نتیجه حجر را به شام نزد معاویه فرستادند. پس معاویه افرادی را نزد حجر و یارانش فرستاد و از حجر و یارانش خواست تا از على ( ع ) برائت جویند. آنان سر باز زدند و همه، شب را تا بامداد، نماز خواندند. چون صبح شد آنان را براى کشتن بردند. حجر وضو گرفت و به نماز ایستاد. وقتی نمازش تمام شد، گفت اگر نه آن بود که مىپنداشتید که از مرگ مىترسم بیشتر نماز مىخواندم. بار خدایا، از این امتحان به تو پناه مىبرم. مردم کوفه علیه ما شهادت مىدهند و مردم شام ما را مىکشند. آن گاه هدبة بن فیاض شمشیر بر کشید و به سوى او رفت. حجر بر خود لرزید.
به او گفتند: تو مىپنداشتى که از مرگ بیمى به دل راه نمىدهى. از دوستت على بیزارى جوى تا آزادت کنیم. گفت: چگونه بیمى به دل راه ندهم که من میان قبر و کفن و شمشیر ایستادهام. به خدا سوگند اگر از مرگ بیمناکم، اما چیزى که خداوند را خشمگین کند بر زبان نمىآورم. پس او را کشتند�. [8] نقل های دیگری نیز در علت قتل حجر بیان شده که در آنها نیز معاویه دستور دهنده قتل او است. [9]
توجه به این نکته ضروری است؛ در میان مورّخان نوعی اتفاق نظر وجود دارد که معاویه در سال ۵۱ هجری[10] دستور قتل حجر را داده است. [11]
حجر چنین وصیت می کند: �خون را از روی من پاک نکنید، زنجیرها را از من باز مکنید و مرا در پیراهن خودم دفن کنید؛ همانا من و معاویه فردا در قیامت یکدیگر را ملاقات می کنیم�. [12]
قتل حجر، مذمت ها و واکنش های منفی بسیاری برای معاویه به وجود آورد؛ در بسیاری از منابع گفت وگویی بین معاویه و عایشه نقل شده است که در آنها عایشه، معاویه را به جهت قتل حجر به شدت ملامت می کند. [13] علاوه بر این، گفت وگویی نیز میان معاویه و امام حسین ( ع ) نقل شده است که معاویه به جهت قتل حجر مورد مذمت و حتی تحقیر امام قرار می گیرد. [14]
[1]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 6، ص 241، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1410ق.
[2]. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 242؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج 1، ص 329، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[3]. مانند بخاری و ابن ابی حاتم؛ ر. ک: ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق، عادل احمد، عبد الموجود، على، محمد معوض، ج 2، ص33، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415 ق.
[4]. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، محقق، مصحح، میرشریفی، علی، ص 463، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[5]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 461، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[6]. الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق، عبد المنعم، عامر، مراجعه، جمال الدین شیال، ص 165، قم، منشورات الرضى، 1368ش؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبد السلام محمد، ص 103، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[7]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صالح، صبحی، ص 323، خطبه 206، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[8]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر ( تاریخ ابن خلدون ) ، تحقیق خلیل شحادة، ج 3، ص 13 – 16، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک ( تاریخ طبری ) ، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 254 – 276، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
[9]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 6، ص 226، دار الفکر، بیروت، 1407ق.
[10]. شباب، أبو عمرو خلیفة بن خیاط بن أبی هبیرة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق، فواز، ص 131، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[11]. حمیری یمانی صنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام، المصنف، تحقیق، أعظمی، حبیب الرحمن، ج 2، ص 542، المکتب الإسلامی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق؛ تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 16؛ تاریخ الامم و الملوک ( تاریخ طبری ) ، ج 5، ص 276.
[12]. �لَا تُغَسِّلُوا عَنِّی دَمًا، وَلَا تُطْلِقُوا عَنِّی حَدِیدًا، وَادْفِنُونِی فِی ثِیَابِی، فَإِنِّی أَلْتَقِی أَنَا وَمُعَاوِیَةُ عَلَى الْجَادَّةِ غَدًا�؛ ابن أبی شیبة، أبو بکر عبد الله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، محقق، حوت، کمال یوسف، ج 2، ص 457، مکتبة الرشد، الریاض، چاپ اول، 1409ق.
[13]. الاستیعاب، ج 1، ص 330؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 41، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق.
[14]. حلّی، یحیی بن سعید، نزهة الناظر فی الجمع بین الأشباه و النظائر، ص 82، منشورات رضی، قم، چاپ اول، 1394ق؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق و مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 297، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق.