حجر الرخام

لغت نامه دهخدا

حجرالرخام. [ ح َج َ رُرْ رُ ] ( ع اِ مرکب ) سنگی سست است که بر قبرهانصب کنند و اقسام می باشد و مراد از او قسم سپید است. در آخر دوم سرد و خشک و رادع و قاطع نزف الدم جهت جراحات و با سرکه محلل اورام و رافع استسقا و با صمغو نوشادر جهت بهق و رفع آثار، و ذرور او جهت قطع بواسیر و آشامیدن مسحوق او با عسل هر روز بقدر یک مثقال جهت رفع دملهای دموی مؤثر است و گویند آشامیدن سنگ مقابر که منقوش بنوشته ها باشد باعث نسیان و شرب اوروز چهارشنبه قبل از طلوع شمس به اسم معشوق و قصد رفع عشق رافع عشق است. ( تحفه حکیم مؤمن ). و در بعض کتب هندی آمده است که حجر هندی ، طین قیمولیاست و وی اقسام باشد و سفید آن قاطع نزف الدم و مدمل جراحات وبا سرکه محلل اورام و زرد آن قاطع بواسیر است. و صاحب اختیارات گوید: حجرالرخام طین قیمولیاست و داود ضریر انطاکی در کلمه رخام آرد: یتکون عن مادة عفصة قد جمد البرد هیولاها و یطلب فی تکونه مثل البلخش و النجادی فتعیقه قوة الصبغ و شدة البرد، و یتلون بحسب ما یغلب علیه من مادة المعادن و اکثره الابیض ثم الاصفرثم الاسود، و اقله الازرق و الاحمر. و یکون کثیراً بجبال مصر من الصعید الاعلی ، و به تفرش الاماکن و هو باردیابس فی آخر الثالثة. اذا شرب ازال الصفراء و هیجان الدم و قطع الحکة و الجرب و ان سحق بالخل و طلی حلل الاورام و ازال الترهل و الاستسقاء. و ان سحق و عجن بالصمغ و النوشادر و لطخ علی البهق و البرص و الاَّثار السوداویة أزالها. و هو یصدع و یقطع شهوة الباه سواء شرب أو جلس علیه و النوم علیه من غیر حائل یوقع فی النقرس و وجع المفاصل و من خواصه ، ان حمله أوالشرب فیه اذا کان فی المقابر منقوشا علیه یقطع العشق اذا شرب علی اسم المعشوق یوم الاربعاء أو السبت قبل طلوع الشمس مجرب. و ان سحق بوزنه من قرن المعزوطلی بذلک الحدید و طفی فی ماء و ملح صار ذکرا. و ابن البیطاردر کلمه «رخام » گوید، ( قال ) الشریف هو حجر معلوم سریع یقطع من معادنه و ینشر و ینجر و ألوانه کثیرة والمخصوص منه باسم الرخام هو ما کان ابیض ، و اماماکان منه خمریا او اصفر او اسود او زرزوریا فکلها داخلةفی اجناس الاحجار و معدودة منها. و هو بارد یابس اذاشرب منه ثلاثة ایام کل یوم مثقال مسحوق مهیاء معجونابعسل نفع من الدمامیل اذا کثرت فی البدن عن هیجان الدم و اذا احرق و سحق و ذر علی الجراحات بدمها قطع دمها و صبا و منع تورمها و زعم قوم ان رخام المقابر اعنی الذی یکتب فیه علی القبور ان سقی مسحوقا انسانا یعشق انساناً علی اسمه نسیه و سلاه و لم یهم به و اذا خلط جزء منه بجزء قرن ماعز محرق و طلی به الحدید ثم احمی علی النار و سقی فی ماء و ملح کان منه حدید ذکر.

فرهنگ فارسی

سنگی است که بر قبرها نصب کنند و اقسام می باشد و مراد از او قسم سپید است

پیشنهاد کاربران

بپرس