حجر الحوت

لغت نامه دهخدا

حجرالحوت. [ ح َ ج َ رُل ْ ] ( ع اِ مرکب ) جسمی است که در سر ماهی مستحجر شود. سفید و صلب و پهن می باشد. گرم و حاد و از سواحل دریا خیزد و قسمی از اکتمکت است و یکدانگ تادو دانگ آن در تفتیت حصاة هر عضوی بغایت مؤثر است و ابن البیطار گوید: قال الغافقی ، هو شبیه بالحجر، یوجد فی رأس الحوت یقوم مقام دماغه و هو ابیض صلب. یشرب فیفتت الحصاة المتولدةفی الکلیتین. و فعله علی ما ذکرت الاوائل فی ذلک قوی جداً. صاحب اختیارات بدیعی گوید: مانند سنگی بود و در سر ماهی یابند و مقام دماغ باشد و سخت بود چون بیاشامند سنگ گرده بریزاند. و صاحب تحفه گوید: جسمی است که در سر ماهی متحجر شود؛ سفید و صلب و پهن می باشد.گرم و حاد و در ریزانیدن سنگ گرده بغایت قوی است.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- در دزی و مفردات ابن بیطار حجر الحوت را چیزی شبیه سنگ دانسته اند که دار سر گونه ای از حیوانات پیدا میشود . در تحفه حکیم مومن ذکر شده که جسمی است در سر ماهی سفید و صلب و پهن . با توجه بدو تعریف مذکور در فوق بنظر می آید که حجرالحوت همان قطعات سخت شاخی است که سر ماهیها را پوشانده و یا سر پوش بر انشیهای آنها را محفوظ نگهداشته است . ۲- در بعضی ماخذ حجر الحوت را نوعی اکتمکت دانسته اند که عبارت از نوعی اکسید ئیدراته آهن است ( نوعی اخرای زرد ) .
جسمی است که در سر ماهی مستحجر شود سفید و صلب و پهن باشد و از سواحل دریای خزر خیزد

پیشنهاد کاربران

بپرس