لغت نامه دهخدا
حث. [ ح ُث ث ] ( ع اِ ) کاه ریزه. خرده کاه. کاه خرد. || باریک از ریگ و خاک. || ریگ خشک درشت. ( منتهی الارب ). ریگ درشت. ( مهذب الاسماء ). || نان خشک بی نان خورش. || پِست ِ به آب تر ناکرده و نیامیخته : سویق حث. ( منتهی الارب ).
حث. [ ح ُث ث ] ( اِخ ) یکی از منازل بنی غفار در حجاز.
فرهنگ فارسی
یکی از منازل بنی غفار در حجاز
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* حث کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] تشویق کردن به کاری، برانگیختن.
پیشنهاد کاربران
مَوْلاَنَا فَقَدْ عَلِمْنَا مَا نَسْتَوْجِبُ بِأَعْمَالِنَا، وَلَکِنْ عِلْمُکَ فِینَا وَ عِلْمُنَا بِأَنَّکَ لاَ تَصْرِفُنَا عَنْکَ، حَثَّنَا عَلَی الرغبة إلیک، وَ إِنْ کُنَّا غَیْرَ مُسْتَوْجِبِینَ لِرَحْمَتِکَ. ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی )
... [مشاهده متن کامل]
مولای ما، ما دانستیم که با کردارمان سزاوار چه خواهیم بود، ولی دانش تو درباره ما، و آگاهی ما به اینکه ما را از درگاهت نمیرانی، ما را به خواهش آوردن به سوی تو تشویق کرد گرچه ما سزاوار رحمتت نیستیم.
البته در بعضی از دعاهای ابوحمزه ثمالی عبارت ( حَثَّنَا عَلَی الرغبة إلیک ) نیامده است.
... [مشاهده متن کامل]
مولای ما، ما دانستیم که با کردارمان سزاوار چه خواهیم بود، ولی دانش تو درباره ما، و آگاهی ما به اینکه ما را از درگاهت نمیرانی، ما را به خواهش آوردن به سوی تو تشویق کرد گرچه ما سزاوار رحمتت نیستیم.
البته در بعضی از دعاهای ابوحمزه ثمالی عبارت ( حَثَّنَا عَلَی الرغبة إلیک ) نیامده است.
تحریض و تشویق و ترغیب
ترغیب کردن