حتک

لغت نامه دهخدا

حتک. [ ح َ ] ( ع مص ) حتکان. گام خرد نهادن در شتافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). شتاب رفتن و گام خرد نهادن. ( منتهی الارب ). گام خرد نهادن در شتافتن. ( مهذب الاسماء ). || تراشیدن چیزی را. || حتک نعام رمل را؛ کاویدن شترمرغ ریگ را. || لاادری این حتکوا؛ نمیدانم کجا رفتند. ( منتهی الارب ).

حتک. [ ح َ ] ( ع اِ ) پرهای گردن شترمرغ.

حتک. [ ح َ ت َ ]( ع اِ ) شترمرغ بچگان یا ریزه آنها. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

شتر مرغ بچگان یا ریزه آنها

پیشنهاد کاربران

حَتک:در جرائم منافی عفت بکار میرود مثل تجاوز به عنف و. . .
هَتک :در دعاوی حقوقی به کار میرود مثل بی حرمتی به شخصی. بی احترامی. فحاشی و. . .
حَتک:در جرائم منافی عفت بکار مرود مثل تجاوز به عنف و . . .
هَتک:هتاکی و فحاشی . بی احترامی . در دعاوی مدنی بکار میرود
حَتْک کردن نسبت به چیزی یعنی نادیده گرفتن و بی احترامی
مانند:به هر چی ضد من بود میکردم حتک حرمت

بپرس