حتمی

/hatmi/

مترادف حتمی: جزمی، بطورحتم، بی گمان، جزم، قطعی، یقینی، بایسته، ضروری

متضاد حتمی: محتمل

برابر پارسی: بایست، بایسته، بی چون و چرا، رخ دادنی، سد درسد

معنی انگلیسی:
sure, certain, indispensable, dead, definite, ineluctable, necessary, outright, unmistakable

لغت نامه دهخدا

حتمی. [ ح َ ] ( ص نسبی ) محتوم. واجب. لازم. حتمی الاجراء، واجب الاجراء. حتمی الوقوع. محتوم الحدوث.

فرهنگ فارسی

واجب، لازم، ضروری، قطعی، بایسته
( صفت ) ۱ - قطعی یقینی : (( وقوع این حادثه حتمی است . ) ) ۲ - بایسته ضروری .

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - قطعی ، یقینی . ۲ - بایسته ، ضروری .

فرهنگ عمید

۱. قطعی.
۲. [قدیمی] واجب، لازم، بایسته، ضروری.

گویش مازنی

/hatmi/ قطعی

جدول کلمات

مسجل

مترادف ها

very (صفت)
واقعی، حتمی، همان

all right (صفت)
صحیح، خیلی خوب، بسیار خوب، حتمی، فرخنده، بی عیب، موثق

imminent (صفت)
حتمی، قریب الوقوع

imperative (صفت)
حتمی، الزام اور، دستوری، امری

indispensable (صفت)
حتمی، ضروری، واجب، نا گزیر، لازم الاجراء، صرفنظر نکردنی، چاره نا پذیر

obligatory (صفت)
حتمی، الزام اور، واجب، لازم، لازم الاجراء، الزامی

categorical (صفت)
قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط

cocksure (صفت)
حتمی، پر افاده، غره

categoric (صفت)
قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط

فارسی به عربی

اولویة , جدا , طواری , لا غنی عنه , مطلق

پیشنهاد کاربران

حتمی ؛ حتماً ، منشعب از کلمه ی مهم و دارای اهمیت مرتبط با کلماتی از قبیل حمام ، همّ و غم ، اهمیت ، مهم و. . .
حمام ؛ فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه در پهنه ی واژگان و دریای لغات در امورات زندگی به عنوان اصلی ترین همّ و غم ما در زندگی اونقدر دارای اهمیت و مهم و حتمی است که از خود کلمه ی مهم برای عمل پاکسازی استفاده و کلمه سازی شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

علت استفاده از حرف ( ح ) با نقاشی و نگاره ای که به صورت موج دریا می باشد به جای حرف ( ه ) ، به خاطر کاربرد این کلمه در دو بعد مادی و معنوی یا ظاهری و باطنی یا بیرونی و درونی یا سطح و عمق یا پیدا و پنهان یا تاریک و روشن در جایگاه های کاربردی مختلف برای زمان حال در عالم هستی می باشد.
سخنی سخاوتمندانه ای که آوای حرف ( ح ه ) که یک آوای لطیف از محل صدور آوا می باشد و برای ما دارد در ساختمان دو کلمه ی بحر و بهر قابل شنیدن و دیدن است.
به گونه ای که جانمایی این حرف با دو نگاره در میان ساختمان کلمه ی بحر و بهر در کلمه ی اصلی آن ( بَر ) که باعث منشعب شدن اصطلاح برآمدگی و وَر آمدن و ورزیدگی و ورزش می شود در دو کلمه ی بحر و بر ، اشاره به دارا بودن یک سطح دارای عمق در این مفهوم می باشد.
حرف ح در کلمه ی بحر که به شکل موج دریا نیز می باشد از اون دست کلماتی است که نگاره ی آن با واقعیت امر دارای انطباق می باشد.

شک را اگر ایرانی بدانیم
حتما = بیشک / بیگمان
حتما = چرا که نه
حتما = صد ( این اقا صد مشکل داره ) ( بطور حتم/قطع = بطور صد )
حتما = صد در صد
ناگزیر
علی التحقیق
محتوم