حتر

لغت نامه دهخدا

حتر. [ ح ِ ] ( ع اِ ) زمین بلند و دراز. آنچه از زمین بلند برآمده باشد. || پیوندی که به دامن خیمه و خرگاه درآورند وقتی که بلند باشد از زمین. ( منتهی الارب ). آنچه به تَه ِ خیمه وصل کنند چون از زمین بلند باشد. پیوند دادن در دامن خیمه. ( تاج المصادر بیهقی ). || عطیه کم. عطاء اندک. ( منتهی الارب ). || شی قلیل. چیز کم. ج ، احتار.

حتر. [ ح َ ] ( ع مص ) حتر عقدة؛ استوار بستن گره. سخت بستن. || تیز نگریستن. || به دنبال چشم نگریستن. || نفقه بر عیال تنگ کردن. || بسیار خوردن. سخت خوردن. || مهمانی کردن برای خانه نو. مهمانی کردن به جهت بنای نو. || چشیدن طعام وجز آن. چشیدن. اندک دادن. || طعام خورانیدن. خورانیدن طعام. || پیوند درآوردن به خیمه و خرگاه. حتار ساختن برای خانه. ( منتهی الارب ).

حتر. [ ح َ ] ( ع اِ ) زمین بلند و دراز. آنچه از زمین بلند برآمده باشد. || چیزی اندک. ( منتهی الارب ). || روباه نر. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ).

حتر. [ ح ُ ت ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حتار. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

چیزی اندک روباه نر

گویش مازنی

/hatar/ از توابع دهستان یا رود واقع در منطقه ی نور

پیشنهاد کاربران

بپرس