حبی
لغت نامه دهخدا
حبی. [ ح ُ با / ح ِ با ] ( ع اِ ) ج ِ حُبُوة و حبة.
حبی. [ ح َ بی ی ] ( ع ص ) حاب . نعت است از حُبُوّ.
حبی. [ ح َب ْ بی ]( ص نسبی ) منسوب به حب.
حبی. [ ح ُب ْ با ] ( اِخ ) زنی بود از اهل مدینه که بشبق و گشن خواهی معروف بود، و «أشبق من حبی » از امثال سائره است. میدانی در تحت این عنوان گوید: وقتی که مروان بن حکم والی مدینه بود، پسر حبی که سی یا چهل ساله بود شکایت به نزد مروان برد که مادرم با این سن کثیر پسر جوانی را به نام ابن ام کلاب به شوهری اختیار کرده و من و خود را زبانزد مردم ساخته. مروان او را احضار و ملامت کرد. وی به روی خود نیاورد بلکه به پسر خویش رو کرده گفت : یا برذعةالحمار! أما رأیت ذلک الشاب المقدود العنطنط؟ واﷲ لیصرعن امک بین الباب و الطاق و لیشفین غلیلها و لیخرجن نفسها دونه ، و لوددت أنه صب و أنی صبیة و قد وجدنا خلاءً. پس این کلمات او زبانزد خاص و عام و از امثال شد. از جمله کسانی که این مثل را در شعر خود آورده هدةبن خثرم عذری است که گوید:
فما وجدت وجدی بها ام واجد
و لاوجد حبی بابن ام کلاب
رئته طویل الساعدین عنطنطاً
کما انبعثت من قوة و شباب.
زنان مدینه حبی را حواء ام البشرمی نامیدند چه او انواع گوناگون نزدیکی را بدیشان می آموخت ، و هر کدام را نامی نهاده بود مانند «قبع» و «غربلة» و «نخیر» و «وهز». هیثم بن عدی گفت : وقتی حبی دختر خود را به شوهر داد و سپس روزی بدیدار او رفت وپرسید شوهر تو چگونه مردی است ؟ گفت : خیر زوج یملأ بیتی خیراً و حری ایراً الا انه یکلفنی امراً صعباً قدضقت به ذرعاً، گفت : چه امر است آن : جواب داد وقتی شهوت او تحریک میشود میگوید زیر من خرخر کن. حبی گفت :دخترک من مگر نزدیکی بی جنبش و خرخر هم ممکن است لذت داشته باشد؟ داستانی برای تو بگویم ، وقتی پدرت از سفر آمد و من بر روی بامی مشرف بر شتران صدقة ( زکوة ) که هر یک با دو عقال بسته شده بودند ایستاده بودم. چون وارد شد مرا بر زمین افکند و طعنه سختی بر من وارد آورد و من نخیری کشیدم که شتران رم کرده عقالها پاره کرده فرار کردند بطوری که یکی از آنها نیز یافته نشد. و همین یکی از مطاعن عثمان گردید، در صورتی که او هیچ گناه نداشت. [ الزوج طعن و الزوجة نخرت و الابل نفرت ] پس او چه گناه داشت ؟ رجوع به مجمع الامثال میدانی ص 334 و 335 و تذکرة الخواتین و ریحانة الادب والاعلام النساء ج 1 ص 200 و جمهرة الامثال و بلاغات النساء و قاموس الاعلام ترکی شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
قادین یا حبی خاتون شاعره ترک از اهل اماسیه
پیشنهاد کاربران
حبی: ( در زبان عربی ) ابری که چون کوه پدید آید قبل از پراکنده شدن. ( لغتنامه دهخدا )