حبول

لغت نامه دهخدا

حبول. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حَبل ، ج ِ حِبل. سختی. || بلا. ( منتهی الارب ).

حبول. [ ] ( اِخ ) جائیست نزدیک حلب : و پادشاه اسلام هفتم صفر از فرات عبور فرمودمحاذی جعبر و صفین و سه شنبه 21 صفر به بالای حبول نزدیک حلب فرودآمد. ( تاریخ غازانی چ 1940 م. ص 132 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس