حبو
لغت نامه دهخدا
حبو. [ ح َب ْوْ ] ( ع مص ) خزیدن. حبوصبی ؛ کون خیزه کردن کودک. به کون رفتن کودک. بر سرین رفتن او و بلند کردن سینه. || بر زمین آمدن تیرنخست بار و بعد از آن بر هدف رسیدن. ( منتهی الارب ). خزیدن تیر تا بر نشانه آید. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || حمایت کردن. || بازداشتن. ( منتهی الارب ). و رجوع به ذیل دزی ج 1 ص 246 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
حَبا، حَبو، یحبا، یحبی؛ گوگله کردن یا خزیدن کودک همان چهار دست و پا راه رفتن کودک است در عربی.
این اصطلاح را عربهای خمسه هم بکار میبرند.
این اصطلاح را عربهای خمسه هم بکار میبرند.