حبه دل.[ ح َب ْ ب َ ی ِ دِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبةالقلب. مهجة. سویداء. ثمرةالقلب. تأمور. دانه دل. نقطه ٔسیاه دل. خون دل. یا آنچه سیاه است در دل. جلجلان القلب. نقطه دل. سیاهی دل ، و آن خون بسته سیاهی باشد در درون دل. ( دستور اللغه ادیب نطنزی ) : بدان خردی که آمد حبه دل خداوند دو عالم راست منزل.شیخ محمود شبستری.