زمانه هر نفسم تازه محنتی زاید
اگرچه وعده معین شده است حبلی را.
ظهیر فاریابی.
حبلی. [ ح ُ لا ] ( اِخ ) لقب سالم بن غنم بن عوف بن خورج ، بدانجهت که کلان شکم بود، و از اولاد اویند بنوالحبلی که بطنی است از انصار. ( از سمعانی و جز آن ).
حبلی. [ ح ُ ب ُ لی ی / ح ُ ب َ لی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به بنوالحبلی. || منسوب به حیی از یمن. ( سمعانی ).
حبلی. [ ح ُ لی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به حُبلی ̍. || منسوب به حَبلَة. ( معجم البلدان ).
حبلی. [ ح َ لی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به بنی الحبل. ( سمعانی ).
حبلی. [ ح ُ لی ی ] ( اخ ) حاتم بن سنان بن بشر حبلی. عبدالوهاب بن عتیق بن راذان مصری از وی روایت کند. منسوب به حبلة از قرای عسقلان است. ( معجم البلدان ).