حبربر
لغت نامه دهخدا
حبربر. [ ح َ ب َ ب َ ] ( ع اِ ) یحبور. حبریر. حبرور. شوات بچه. جوجه هوبره. بچه حباری. || شتر نر ریزه. || کوتاه بالای ناکس : مااصاب منه حبربراً. ( منتهی الارب ). هیچ چیز. چیزی اندک.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید