حبایل. [ ح َ ی ِ ] ( ع اِ ) رجوع به حبائل شود : چو دیدم رفتن آن بیسراکان بدان گشنی روان زیر حبایل.منوچهری.گشادم هر دو زانوبندش از پای چو مرغی کش گشایند از حبایل.منوچهری.
دام هایی که از جنس طناب هستند، دامِ ریسمانی: ( تا مگر حلق صیدی در حبایل شست افتاد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی نخست )+ عکس و لینک