حبات. [ ح َب ْ با ] ( ع اِ ) ج ِ حبة: چون مرغ در التقاط حبات ایشان را به منقارنقار برمیچیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی چاپی ص 350 ).حباة. [ ح َ ] ( ع اِ ) گل پاره سیاه. || آهوی ماده سیاه.