حاکی بودن


معنی انگلیسی:
denote, forebode, mark, portend, predicate, promise, register, represent, signify, spell, suggest, symbolize, testify

مترادف ها

indicate (فعل)
نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر

portend (فعل)
پیش گویی کردن، از پیش خبر دادن، حاکی بودن، بد یمن بودن

پیشنهاد کاربران

بپرس