لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
به گمان کَباردَن ( کَبار - ) : حاوی چیزی بودن در زبان پارسی پهلوی می باشد، چه کَبارَگ یا کَبارَک در این زبان به چیم ( معنی ) ظرف می باشد و در گویشهای ایرانی هم به سبد بزرگ و هم به ظرف سفالین گفته می شود که نشان از چیزی برای نگهداشتن چیزی در درون خودش می باشد. از این رو، خواهیم داشت:
... [مشاهده متن کامل]
کَباردَن ( کَبار - ) : اندرداشتن، حاوی چیزی بودن
کباردار: اندردار، حاوی؛ قابل حاوی چیزی بودن، اناردار بودنی
کَبارین: فابل حاوی چیزی بودن، اندردار بودنی
کَباریگ: بسته به حاوی چیزی بودن؛ فابل حاوی چیزی بودن
کَباراک یا کَباراگ: حاوی، اندردار
کَباران: حاوی، اندردار؛ در حال اندردار بودن
کَباریشنیه: اندردار بودن، حاوی بودن
کباریشنیک یا کَباریشنیگ: اندردار، حاوی؛ اندردار بودنی؛ بسته به اندردار بودن
کَباریشنیه: اندردار بودن، حاوی بودن
کَباریشنیها: با اندردار بودن
کَبارَک یا کَبارَگ: ابزاری برای اندرداشتن، ابزاری برای حاوی بودن، ظرف
کَبارینَک یا کَبارینَک: ابزاری برای اندردار کردن، ظرفیّت، گنجایش
پَدیشکَبار: ابزاری برای اندردار بودن، رازداری
کَبارد: اندر داشت؛ اندرداشته ( حاوی ) ؛ اندرداشته شده ( محتوا )
کَباردَک یا کَباردَگ: اندر داشته؛ اندرداشته شده
کَباردَکیه یا کَباردَگیه: اندرداشتگی؛ اندرداشته شدگی
... [مشاهده متن کامل]
کَباردَن ( کَبار - ) : اندرداشتن، حاوی چیزی بودن
کباردار: اندردار، حاوی؛ قابل حاوی چیزی بودن، اناردار بودنی
کَبارین: فابل حاوی چیزی بودن، اندردار بودنی
کَباریگ: بسته به حاوی چیزی بودن؛ فابل حاوی چیزی بودن
کَباراک یا کَباراگ: حاوی، اندردار
کَباران: حاوی، اندردار؛ در حال اندردار بودن
کَباریشنیه: اندردار بودن، حاوی بودن
کباریشنیک یا کَباریشنیگ: اندردار، حاوی؛ اندردار بودنی؛ بسته به اندردار بودن
کَباریشنیه: اندردار بودن، حاوی بودن
کَباریشنیها: با اندردار بودن
کَبارَک یا کَبارَگ: ابزاری برای اندرداشتن، ابزاری برای حاوی بودن، ظرف
کَبارینَک یا کَبارینَک: ابزاری برای اندردار کردن، ظرفیّت، گنجایش
پَدیشکَبار: ابزاری برای اندردار بودن، رازداری
کَبارد: اندر داشت؛ اندرداشته ( حاوی ) ؛ اندرداشته شده ( محتوا )
کَباردَک یا کَباردَگ: اندر داشته؛ اندرداشته شده
کَباردَکیه یا کَباردَگیه: اندرداشتگی؛ اندرداشته شدگی
می توان به جایِ {حاوی بودن}، گفت {اندر داشتن، در بر گرفتن}.
حاوی بودن : شامل بودن ، مشتَمِل بودن ، متضمِّن بودن ، در برگیرنده و در بر دارنده است
متضمن بودن
در بر گرفتن
تکنیک ش و حرکات قلم ( مو ) . هر کدام در بر دارنده ( حاوی ) امضای او است