حانط. [ ن ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حنوط. || احمر حانط؛ نیک سرخ. سخت سرخ. سرخ سرخ. سرخی سرخ. احمر قانی. || ثمره غضا. || ادیم حانط؛ پوست سرخ رنگ. || مرد باگندم. مرد با گندم بسیار. || حانطالصرة؛ خداوند صره کلان. بسیاردرم. || حانطالی ؛ دشمن است با من و کینه دارد. ( منتهی الارب ).