حامل موقوف

لغت نامه دهخدا

حامل موقوف. [ م ِ ل ِ م َ / مُو ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نزد شعراء عبارتست از آنکه درترکیب معنیی انگیزد که در یک بیت تمام نشود و به ضرورت در بیت دوم تمام کند، پس سیاق ترکیب چنان آورد که بیت اول موقوف ماند و بیت دوم حامل گردد، مثاله :
هیچ دانی چراست چرخ بگشت
هیچ دانی زمین چراست بجا
او بقدر تو دید گشت سرش
قدرتت این بدید ماند بپا.
( کشاف اصطلاحات الفنون ).
به اصطلاح ، شاعر انشای معنیی قصد کند و دریک بیت ادا نکرده بر بیت دوم ، وقوف گذارد، و سیاق ترکیب طوری باید که بیت اول دال باشد بر اینکه اتمام معنی موقوف بر بیت دوم است :
گر به میخانه مرا جاذبه ٔپیر مغان
از کرم راهنما نوبت دیگر گردد
دست وقتی کنم از گردن مینا کوتاه
که مرا طوق گریبان خط ساغر گردد.
صائب ( از آنندراج ).
شمس قیس در المعجم فی معاییر اشعار العجم این اصطلاح را به عنوان توقیف معانی یاد کرده گوید: توقیف معانی ابیات بر یکدیگر چندان قبیح نباشد که آنرا درمعایب شعر باید آورد بل که از این جنس افتد که سخت بدیع و نادر باشد، چنانک مسعودسعد گفته است :
جوادکفّی عادل دلی که در قسمت
ز ظلم و بخل نیامد نصیب او الاّ
که جام باده بساقی دهد ز دست تهی
بتیغ سر بزند کلک رانکرده خطا.
و معروفی گفته است :
آواز تو خوشتربهمه روی
نزدیک من ای لعبت فرخار
زآواز نماند بامدادین
در گوش غمین مرد بیمار.
و دیگری گفته است :
راست گویی که در دل شعرا
راست گویی که در دو چشم بشر
از پی مدحت تو رُست زبان
وز پی دیدن تو خاست بصر.
( المعجم چ تهران صص 220-221 ).

فرهنگ فارسی

نزد شعرا عبارتست از آنکه در ترکیب معنی انگیزد که در بیت تمام نشود و بضرورت در بیت دوم تمام کند

پیشنهاد کاربران

بپرس